ندای اصفهان- دکتر فرشاد فروزش (استاد تاریخ و علوم سیاسی )
در قسمت قبل (اینجا) از جنایات سلطان مراد چهارم و والده اش کوسم سلطان بر اساس کتاب فرمانروایان شاخ زرین نوشته «نوئل باربر» سخن گفتیم؛ حقایقی که در سریال ترکی ماه پیکر (پخش شده از شبکه جم تی وی) تحریف و مخفی شده است اما در تمامی کتب تاریخی موجود است.
اکنون ادامه بحث تا زمان مرگ سلطان مراد را با هم می خوانیم.
***
در دوران سلطان مراد قسطنطنیه در اوج فقر و بدبختی بود. در سال ۱۶۳۷ (1۰۴۷ هجری قمری) شیوع بیماری طاعون روزی ۵۰۰ نفر را به کام مرگ می فرستاد. یک بازرگان انگلیسی به نام ابل کوک که آن زمان در آن شهر اقامت داشته در نامه ای با نا امیدی به خانواده اش در انگلستان می نویسد:
«در ساعات روز خارج شدن از خانه و رفتن به کوچه و بازار خالی از خطر نیست و شبها هم جنبندهای در سراسر شهر به نظر نمی رسد. سگ ها در اثر بی غذایی چنان حریص و گستاخ شده اند که نزدیک شدن به آنها خطرناک است. مردم جنازه مردگانشان را خرید و فروش میکنند. پریشانی مردم مافوق تصور است و ممکن نیست شما بتوانید آن را مجسم کنید. از شما تمنا دارم بخواهید برای ما در کلیساها دعا کنند زیرا در چنان وضع نامناسبی قرار داریم و چنان دچار قحطی شده ایم که حتی از یک موش برای رفع گرسنگی استقبال میکنیم!»
سلطان مراد همه این بدبختی ها و ناکامی ها را آسان گرفت و دستور داد ۵۰ نفر از بزرگان کشور را به اتهام اینکه نتوانسته اند طاعون را پیش بینی کنند اعدام کردند و حال آنکه هیچ کس قادر به چنین پیش بینی نبود. در مورد طاعون هم گفت امسال تابستان خداوند اشخاص رذل را به کیفر می رساند، شاید زمستان نوبت اشخاص رستگار باشد! (البته این موارد تاکنون در سریال ماه پیکر دیده نشده است)

حمله به ایران با همراهی حرمسرا
اما سلطان مراد با همه درنده خویی و سنگدلی دستکم مانند سلاطین اولیه عثمانی شجاع و بی باک بود. در سال ۱۶۳۸ یا ۱۰۴۸ قمری نخستین لشکرکشی بزرگ خود را علیه ایران انجام داد که البته در سریال ماه پیکر با نام «ازبکان» استفاده می شود و بغداد را که طبق رسوم قدیمی فقط سلطان حق داشت به دست خود تصرف کند و سلطان سلیمان قانونی نیز یک بار این شهر را در سال 1۵۳۴ (۹۴۰ هجری قمری) تصرف و ضمیمه امپراطوری کرده بود ولی جانشینانش آن را از دست داده بودند.
در هشتم مارس 1۶۳۸ میلادی پرچم امپراطوری در اسکودار واقع در ساحل آسیایی به سفر برافراشته شد و سپاه بزرگ سلطان مراد سفر 110 روزه خود را به سوی مرزهای ایران آغاز کرد.
اقدام به چنین مسافرتی دور و درازی احتیاج به حداکثر وسایل رفاه داشت. سلطان مراد برخلاف سلطان سلیمان خان که در زمان جنگ به سادگی سربازی قناعت میکرد دستور داد ۱۶ نفر از زنان حرم را که در کالسکه های متعدد سوار بودند و به وسیله خواجه سرایان حراست میشدند در التزام رکاب سلطان باشند که باز این مورد در فیلم دیده نمیشود.
اردوگاه با شکوه و جلال شرقی، درخشندگی خاصی داشت و اکنون همه چیز آماده این راهپیمایی طولانی بود. تعداد افراد سپاه با سربازانی که در روستاهای سر راه میگرفتند افزایش می یافت و به صورت رودخانه پهناور و رنگارنگی درآمده بود که سربازهای روستایی مانند جوی های کوچکی به آن می پیوستند تا اینکه تعدادشان به نیم میلیون نفر میرسید و به هیچ کس در آن زمان قادر نبود در برابر چنین ارتشی مقاومت کند.
در ۱۶ نوامبر ۱۶۳۸ (۱۴ رجب ۱۰۴۸) پرچم های عثمانی در برابر بغداد افراشته شد و مراد به محاصره شهر پرداخت. پادگان ایرانی ناامیدانه دفاع کرد و مراد شخصا قوه محرکه لازم برای پیروزی را به سپاهیانش می داد؛ با سربازان در حفر سنگرها کمک می کرد، در تعیین موضع و محل نشانهگیری توپها اظهار نظر می کرد و با اینکه مرتب به چادرهای حرم سر میزد اغلب شبها از زین اسبش به عنوان بالش استفاده می کرد.
همه را قتل عام کرد
ضمن یکی از حملات، یک سرباز شجاع و غول پیکر ایرانی از حصار بغداد خارج شد و شجاع ترین سرباز ترک را به جنگ تن به تن دعوت کرد. مراد لحظه ای تردید به خود راه نداد و به میدان رفت و با یک ضربه شمشیر سرش را از فرق تا چانه به دو نیم کرد. در اواخر آن سال بغداد به تصرف نیروهای عثمانی درآمد و سلطان مراد دستور داد پادگان را قتل عام کردند. این قصابی در عرض یک روز صورت گرفت و ۳۰ هزار نفر افراد پادگان همه را قتل عام کرد و فقط ۳۰۰ نفر زنده ماندند.
حادثه هولناک دیگری هم صورت گرفت و یک انبار باروت تصادفا منفجر شد و چندتن از سربازان ترک به قتل رسیدند. سلطان مراد که به شدت خشمناک شده بود دستور داد ۳۰ هزار نفر دیگر را نیز که مردم و اهالی بیگناه و زن و بچه بودند قربانی کردند.
کانال سرهنگ فرشاد فروزش را اینجا ببینید
فیلمهای گردشگری با فرشاد فروزش را اینجا ببینید
مانور تبلیغاتی و جشن پیروزی
سلطان مراد یک حس شامه قوی برای تبلیغات داشت و تصمیم گرفت این پیروزی خود را در قسطنطنیه طوری جشن بگیرد که اهالی پایتخت تا مدتها آن را به یاد داشته باشند لذا در موقع مراجعه هنگامی که به چند منزلی پایتخت رسید دستور خود را به وسیله کبوتران نامه بر ارسال نمود. وقتی او به عنوان فاتح وارد قسطنطنیه شد با شکوه و جلالی که زبان از شرح آن قاصر است به باغ باب عالی رفت.
او سوار اسب جنگی سیاهی بود و زره مخصوصی را هنگام جنگ به تن میکرد که رشته های آن از طلا و فولاد بافته شده بود و یک پوست پلنگ هم که با قلاب الماس نگهداری میشد بر روی شانه اش انداخته بود. همچنین عمامه بزرگی به سر داشت و بر روی آن سه عدد جقه الماس نصب کرده بود. هفت راس اسب با زین و برگ مرصع و بیست و دوتن از نجبا و افسران ایرانی که به گردنشان زنجیرهای طلا داشتند به دنبالش روانه بودند (که این موارد در فیلم با غلو سینمایی نشان داده شده است).
هیجان عمومی به قدری شدید بود که مردم روی بامها ازدحام کرده بودند تا از دور نگاهی به سلطان قهرمان و سپاه فاتح که کمرش در زیر بار غنایم جنگی خم شده بود بیفکنند. همه کشتیها در بغاز بسفور به عنوان ادای احترام، به شلیک توپ های شان پرداختند که گویی دریا آتش گرفته است. این آخرین باری بود که یک سلطان به عنوان فاتح و قهرمان جنگ به پایتخت مراجعه میکرد اما مراد توانسته بود بغداد را پس بگیرد و علیرغم سنگدلی و خونخواری که سراسر امپراتوری را غرق به خون کرده بود دستکم میتوان گفت که با این اقدام خود موفق شد موقتا کشورش را از ورطه سقوط نجات دهد.
آخرین فرمان و تبسم مرگ!
آخرین فرمان مراد در فوریهی ۱۶۴۰ (ذی قعده ۱۰۴۹) زمانی صادر شد که در اثر زیاده روی در باده گساری دچار تب شدیدی شده و در بستر مرگ قرار داشت و آن اعدام ابراهیم برادر تنی و جانشینش بود (چون خودش فرزندی نداشت). چنین به نظر می رسید که مراد مایل بوده نامش به عنوان آخرین سلطان بزرگ سلسله عثمانی در تاریخ ثبت شود و نمی خواسته امپراتوری را به دست یک جانشین ناقابل بسپارد اما اجرای این فرمان با مخالفت کوسم ملکه مادر روبرو شد که تشخیص داده بود اگر ابراهیم هم بمیرد قدرت او نیز به پایان خواهد رسید لذا پیام دروغینی به مراد فرستاد که ابراهیم را خفه کرده اند و مراد با شنیدن این خبر تبسم مهیب و مرگباری کرد و جان سپرد.
***
همانطور که ملاحظه کردید سلطان مراد چهره ای بسیار سنگدل و خونریز بوده که با ایرانیان سخت عداوت داشته است و حتی به زنان و بچه ها هم رحم نمی کرد اما در سریال ماه پیکر که با کارگردانی عالی و بسیار پرهزینه و جذاب ساخته شده است سلطان مراد را چهره ای کاریزما و حق به جانب نشان می دهد که مدام علیه او خیانت می شود.
اما آنچه بیشتر نمود می کند سیاست خصمانه او نسبت به ایران است که در سریال به تصرف ایروان و بغداد منجر می شود که قتل عام مردم بیگناه در سریال نشان داده نمی شود.
انتهای پیام/
برچسبها: پادشاه عثمانی, جنگ ایران و عثمانی, حرمسرای ترکیه, حرمسرای عثمانی, دکتر فرشاد فروزش, زن ترکیه ای, زنان ترک, سریال تریکه ای, سریال ماه پیکر, سریال های ترک, سلطان مراد, سلطان مراد چهارم, شبکه جم تی وی, عثمانی, کوسم سلطان, ماه پیکر, مرگ
مطالب مرتبط
😁
همه اینها از ذات حرام و خبیس عثمانی ها بر می اید
داداش اونی ک گفته بغداد چ ربطی ب ایران داره..
بهتره بگم چیزی ک در مورد تاریخ نمیدونی چرت نگو خواهشا قدیم ک دوران صفوی تمام همسایگان فعلی ایران ..خود ایران نامیده میشد ..همشون خاک خالی نبودن گل…همشون شهر داشتن ک الان جدا شدن..ک بغداد مال ایران بود ..لطفا نمیدونی چیزی نگو..نظر من کاملا مخالف سلطان مراد تو معرض فرقه گرا ها بود و هنوز مرد پخته ای نبود تنها ۲۸ سال سن داشت ک مرد
توخوب خوب کوسم سلطان بود باید این وست خیانت کارا رو می کشتن مرادم حق داشت