مقام معظم رهبري در ديدار خبرگان حکمتی از نهج البلاغه مطرح فرمودند که ميفرمايد: «كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَب» در زمان فتنه مثل شتر دوساله باش که نه در حدّي است که سوار آن شوند و نه پستاني براي شير دوشيدن دارد...
ندای اصفهان- تحریریه/
انواع فتنه ها دو گونه هستند: فتنه های الهی و یا فتنه های بشری. در این مقاله با بهره گیری از منابع مختلف و به خصوص سخنرانی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی به بررسی انواع فتنه و ابعاد آن می پردازیم.
همچنین برای استفاده بهتر از این مقاله می توانید پاورپوینت مرتبط را از اینجا دانلود کنید.
فتنههای عام و خاصّ إلهی
وقتی موارد فتنه و امتحان را ملاحظه میکنیم مخصوصاً در خود قرآنـ به مواردی برمیخوریم که از طرف خدا معین شده و آنها قطعاً واقع خواهند شد؛ مثلاً وقتی میفرماید: «إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَه …» (التغابن / ۱۵): اموال و اولاد شما وسیله امتحان هستند، اینها را خدا وسیله امتحان قرار داده است و برای همه هم وسیله امتحان میباشند.
موارد دیگری هم وجود دارد که امتحان خاصّ است. این موارد نیز چنین هستند که وقتی خدا آنها را وسیله امتحان برای کسی قرار میدهد، دیگر نمیتوان آنها را تغییر داد و خواه ناخواه، واقع خواهند شد؛ مثل امتحاناتی که برای حضرت ابراهیم – علی نبینا و آله و علیه السّلام – اتّفاق افتاد: «وَ إِذِ ابْتَلى؛ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ؛ …» (البقره / ۱۲۴)
حکمت تذکّر امتحانات الهی
علّت اینکه خداوند متعال این موارد را ذکر میکند و میفرماید: ما انواع و اقسام امتحانات را برای شما پیش میآوریم، چیست؟ این تذکّر یک حکمت کلّی دارد و خیلی هم روشن است. وقتی معلّم اعلام میکند که فلان روز امتحان است، معنایش این است که به دانش آموزان هشدار میدهد که درسهایتان را خوب بخوانید، کسب آمادگی کنید، غفلت نکنید و روز امتحان را فراموش نکنید تا در امتحان قبول شوید.
اما خداوند به خاطر لطف بینهایتش، این امتحانها را قرار داده، تا وسیله تکامل انسان باشد.
نمونه این هشدارها در سوره اعراف آمده است که میفرماید: «یا بَنی؛ آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ …» . (الاعراف/ ۲۷) مبادا شیطان شما را فریب دهد و مورد فتنه قرار دهد، آن چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد.
خداوند این هشدار را به صورتهای مختلف بیان میکند. میگوید: فقرتان، ثروتتان، بعثت انبیاء، رفتن انبیاء، همه امتحان است. رفتن انبیاء از این جهت امتحان است که معلوم شود، بعد از رفتن ایشان، ایمانتان را حفظ میکنید، یا به کفر و جاهلیت بر میگردید: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى؛ أَعْقابِکُم؛ …» (آل عمران / ۱۴۴)
و اما فتنههای بشری
اما یک دسته دیگر از فتنههاست که به دست آدمیزاد به وجود میآید؛ یعنی خداوند اینها را مستقیماً ایجاد نمیکند، بلکه فتنههائی است که بشر ایجاد میکند. این دسته از فتنهها عمدتاً فتنههای اجتماعی است. البته در اینجا نیز نهایتاً یک امتحان إلهی خواهد بود؛ چراکه به هر حال ما نسبت به اینها یک وظیفهای داریم و باید به وظیفه عمل کنیم. امّا در اینگونه فتنهها، ما میتوانیم سعی کنیم که وارد فتنه نشویم و فتنه ما را فرانگیرد و ناخواسته به فتنه کشانده نشویم. سرانجام این فتنهها به جاهائی میرسد که تشخیص حقّ و باطل در آن مشکل است. در اینگونه فتنههاست که از اوّل هشدار میدهند که چنین اموری در کار است، مراقب باشید که شما عامل فتنه نشوید. شیاطین میخواهند شما را به کارهائی وادار کنند، که نتایج آن برایتان روشن نیست. وظیفه ما در این فتنهها، این است که سعی کنیم حتّی المقدور در ایجاد اینگونه فتنهها درگیر نشویم.
حکمت تذکّر فتنههای بشری
امّا آنچه در نهج البلاغه آمده: حضرت علی- علیه السلام – مفصّلاً و به صورتهای مختلف، برای مردم بیان میکنند که فتنههائی به دست خود آدمیزادها به وجود میآید و در چنین حالی ممکن است شما خودتان، ناخودآگاه عامل فتنه شوید؛ یعنی ابزاری در دست شیطان شوید، به طوری که خودتان نمیفهمید چه میکنید. دستی از پشت پرده شما را وسیله فتنه قرار میدهد و نهایتاً هم خودتان گمراه میشوید و هم دیگران را گمراه میکنید و به جهنّم میکشانید. اینجا باید بیشتر حواس انسان جمع باشد.
نمونههای فتنه بشری در کلام امیرالمؤمنین(ع)
امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه فتنهها را، از قبل از ظهور پیامبر اسلام نقل میفرماید: «… وَ النَّاسُ فِی فِتَنٍ انْجَذَمَ فِیهَا حَبْلُ الدِّینِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِی الْیَقِین؛ …» (نهج البلاغه، خطبه ۲ )آن وقتی که خداوند پیامبر را مبعوث فرمود، مردم درگیر فتنه؛ عجیبی بودند که باعث شده بود، رشتههای دین از هم گسسته شود و پایههای یقین منهدم شود. امکان نداشت به راحتی راه صحیح را یافت و به حقّ، یقین پیدا کرد. وقتی رشتههای دین از هم گسسته شود، مردم گمراه، مشرک و بی دین میشوند. وقتی زمینههائی برای یقین وجود ندارد، حداقل این است که به شک میافتند. شبههها و شکوک، اطرافشان را میگیرد و نمیدانند چگونه از این شبههها خارج شوند.
همچنین حضرت به موارد زیادی از اینگونه فتنهها که مربوط به زمان خودشان است، اشاره و عامل آنها را شیطان معرفی میکنند. میفرماید: شیطان پیادهنظام و سوارهنظامهائی دارد. فریاد کشیده و اینها را فراخوانده و علیه شما صفآرائی کرده است. معلوم میشود که شیطان در میان انسانها، هم پیادهنظام دارد و هم سوارهنظام. اگر بخواهیم مطابق فرهنگ روز صحبت کنیم باید بگوئیم: هم سختافزار و هم نرمافزار دارد. هم جنگ نظامی میکند و هم جنگ نرم. هر دو راه را دارد. هم فتنههای نظامی برپا میکند، یعنی کسانی را به جان هم میاندازد که علیه یکدیگر اسلحه بکشند، و هم فتنههای نرم ایجاد میکند، یعنی انقلابهای نرم را هدایت میکند. در آن زمان هنوز چند سالی بیشتر از وفات پیغمبر اکرم(ص) نگذشته بود، که این فتنهها به دست شیطان و به رهبری وی ریشهگرفت. امیرالمؤمنین به صورتهای مختلفی، هم هشدار میدهد، هم گله میکند و از دست مردم مینالد، و هم نسبت به عاقبت آن نگران است که به کجا خواهد انجامید. میفرماید: «أَلَا وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَیْلَهُ وَ رَجِلَه؛ …»( خطبه ۱۰ )(خیل یعنی سوارهنظام و رجل یعنی پیادهنظام) شیطان فراخوان کرده و همه اتباعش و کسانی که زیردستش هستند، چه به صورت افراد نظامی و دارای سلاح و چه کسانی که با وسوسه و افکار و شبهات و … مردم را منحرف میکنند، را فراخوانده است. اینها در مقابل شما صفآرائی کردهاند.
آثار فتنه های آخرالزمان در نهجالبلاغه
اگرکسی تاکنون آثار و تبعات یک فتنه سخت را ندیده بود، در حوادث اخیر به طور واضح چنین آثاری را مشاهده کردیم. اگر مروری بر خطبههای نهج البلاغه داشته باشیم، اهمیت وظیفه انسان در قبال فتنهها برای ما روشن میشود. امیرالمؤمنین در خطبه معروفی میفرمایند: «… لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَهً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَهً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْر …» . (نهج البلاغه، خطبه ۱۶٫)شما حتماً دچار آشفتگی خواهید شد و شما را غربال میکنند و سره از ناسره جدا خواهد شد. مثل حبوباتی خواهید شد که داخل دیگ میریزند و آنرا حرارت میدهند. این حبوبات و محتویات دیگ، دائماً زیر و رو میشود. بسیاری از افرادی که دارای پستهای بالائی هستند و موقعیتهای مطلوبی دارند و مردم به آنها احترام میگذارند، در فتنه سرنگون میشوند. در مقابل، کسانی هستند که مورد توجه نیستند، ولی در فتنه بالا میآیند. اینکه نهایتاً چه خواهد شد، بستگی به قدرت مقاومت انسان دارد و اینکه بفهمد در جریان فتنه چه باید انجام دهد و چگونه دین خود را حفظ کند. حضرت در تعبیر دیگری میفرماید: «… أَیُّهَا النَّاسُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ یُکْفَأُ فِیهِ الْإِسْلَامُ کَمَا یُکْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِیه …» (خطبه ۱۰۳): فتنههائی پیش خواهد آمد که اسلام مانند ظرفی خواهد شد که محتویاتی دارد و آنرا وارونه میکنند و همه محتویات آن میریزد؛ به طوری که از اسلام جز یک ظرف خالی چیزی باقی نمیماند. در عبارت دیگری میفرمایند: «… وَ لُبِسَ؛ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً» (خطبه ۱۰۸)روزگاری خواهد آمد که اسلام را مثل پوستینی که وارونه پوشیده شود، وارونه میپوشند. آنچه را که زیر است به رو میآورند و آنچه را در رو قرار دارد، به زیر میبرند.
وظایف ما در مقابل فتنه ها
ما در مقابل فتنه ها حداقل سه نوع وظیفه داریم که هر کدام ممکن است اصناف متعددی داشته باشد.
اولین وظیفه مربوط به خود ماست؛ یعنی وقتی فتنه ای در جامعه واقع می شود باید بدانیم که ما نسبت به خودمان چه وظیفه ای داریم. این وظیفه به دو دسته تقسیم میشود:
الف – دین خود و مصالح خود را از گزند دزدان حفظ کنیم. نگذاریم فتنه گران عقاید، دستاوردهای انقلاب و ارزش هایمان را نابود کنند.
ب – مراقب باشیم مرکب سواری برای فتنهگران نشویم؛ چراکه در فتنه فقط این مسئله مطرح نیست که انسان مصلحتی را تأمین کند یا مصلحتی از دست او برود. یکی از مشکلات فتنه این است که گاهی از انسان ناخواسته سوءاستفاده میکنند. روایت مشهوری از امیرالمؤمنین نقل شده ـ که مقام معظم رهبری هم در دیدار خبرگان مطرح فرمودند ـ که میفرمایند: «کُنْ فِی الْفِتْنَهِ کَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَب» (حکمت ۱)در زمان فتنه مثل شتر دوساله باش که نه در حدّی است که سوار آن شوند و نه پستانی برای شیر دوشیدن دارد. برخی از این سخن سوءاستفاده میکنند و میگویند: «در فتنه نباید در کاری دخالت کرد؛ بلکه باید به کناری رفت و بی طرف بود»! این برداشت، برداشت اشتباهی است. این روایت می گوید: مواظب باش سواری ندهی. مراقب باش از تو سوءاستفاده نشود. موضع گیری صحیح داشته باش. این امر در فتنه زیاد اتفاق می افتد که کسانی بدون این که فکر و طرحی برای این کار داشته باشند، ناخواسته ابزار دیگران می شوند و دیگران از رفتار، گفتار، نشست و برخاست و حتّی از سکوت آن ها سوءاستفاده می کنند. اگر انسان آن جائی که باید سخنی بگوید، سکوت کند، یک نحوه سواری دادن به فتنه جویان است. ممکن است کسی مال و ثروتی داشته باشد و فتنهجویان از آن استفاده کنند، و یا آبرو و موقعیت اجتماعی داشته باشد و از آن بهره ببرند!
وظیفه دیگر در قبال کسانی است که در معرض فتنه اند یا آتش فتنه دامن شان را گرفته است؛ چون در فتنه لااقل سه عنصر وجود دارد
۱٫ فتنه انگیز؛ ۲٫ کسانی که از فتنه خسارت می بینند و فتنه دامن آن ها را می گیرد و منافع و مصالحی را از دست می دهند؛ ۳٫ فردی که نه فتنه گر است و نه در دام افتاده. در اینجا ما خودمان را شخص ثالثی فرض کردیم که نه فتنه گر است و نه فریبخورده. وظیفه ما در قبال فریب خوردگان یا کسانی که در معرض فریب و طعمه شدن قرار دارند، این است که از آن ها دستگیری کنیم. اگر آتش فتنه دامن شان را گرفته، وظیفه ما سنگین تر است و اگر در معرض فتنه هستند، نگذاریم به دام بیفتند.
وظیفه سوم ما نسبت به فتنه انگیزان است. چه قبل از اینکه آتش فتنه شعله ور شود، یعنی هنگامی که فهمیدیم کسانی درصدد فتنه انگیزی هستند، و چه بعد از اینکه آتش فتنه را روشن کردند و شعله های آن در حال پیش روی بود، به طوری که دامن افراد را می گیرد.
چرائی این وظایف
باید بدانیم که ما در اینجا همان وظیفهای را داریم که در باب امر به معروف و نهی از منکر، ارشاد جاهل و مبارزه با ظلم داریم. مگر اینها مربوط به اسلام نیست؟ شاید بتوان گفت: با صرف نظر از دستورات شرع و واجبات متعددی که در این زمینهها داریم، در اینجا یک حکم روشن عقلی هم وجود دارد و آن، این است که:
اگر بینی که نابینا و چاه است؛ اگر خاموش بنشینی گناه است
شناخت های لازم برای مقابله با فتنه
روشن شد که ما در باب فتنه سه نوع وظیفه داریم: ۱٫ نسبت به خودمان؛ ۲٫ نسبت به فتنهجویان؛ ۳٫ نسبت به فتنهزدگان. برای عمل به وظیفه در این عرصه، دستیابی به چند شناخت لازم است:
– شناخت انواع فتنه؛ هر فتنه ویژگیهای مخصوص به خود را دارد. شگردها و روشهای فتنهجویان در هر نوع فرق میکند و به دنبال آن روش مقابله با آنها هم متفاوت است.
– وجود فتنه، توهّم نیست؛ باور کنیم که فتنهای در کار است تا خود را برای مقابله با آن آماده کنیم. یکی از شگردهای فتنهجویان از بیست سال پیش تا کنون این بوده که این مطلب را القاء کنند که احتمال وجود فتنه و توطئه، توهّمی بیش نیست. در مجلات و روزنامههای فراوان به طور مکرّر روی این مطلب تکیه کردند که مسئولان کشور با مطرح کردن احتمال وجود توطئه و فتنه، قصد دارند موقعیت خود را تثبیت کنند. یکی از نتایج حوادث اخیر در کشور این بود که باطل بودن اینگونه سخنان روشن شد و برای همه مشخص شد که توطئه توهّم نیست. این توطئهها همانطور که ضررهای زیادی داشت، منافع زیادی هم داشت. بسیاری از مسائل پشت پرده آشکار شد. دشمنانی رسوا شدند، که اگر این حوادث رخ نمیداد کسی باور نمیکرد اینگونه باشند. پس اول باید باور کرد که توطئهای در کار است. قرآن میفرماید: «وَ لَنْ تَرْضى؛ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى؛ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم؛ …» (البقره / ۱۲۰)از شما راضی نمیشوند تا وقتی که شما تابع آنها شوید. تا حدود سی سال پیش به زحمت میتوانستیم ثابت کنیم که کشورهای استعماری دشمن دین ما هستند؛ سیاستمداران ما باور نمیکردند. آنها گمان میکردند که استعمارگران تنها دشمن مال ما هستند و میگفتند: «آنها با ما دشمنی دارند، ولی دشمن اموال ما هستند و نفت ما را میخواهند؛ ما برای اینکه جانمان سالم باشد، نفت را به آنها میدهیم»! گمان میکردند با این کارها میتوانند از چنگال آنها نجات پیدا کنند. کمتر کسی مثل امام –رضوان الله علیه- پیدا میشد که بفهمد آنها دشمن اسلام اند. امام فریاد میزد: «اینها تنها دشمن من و شما نیستند، بلکه اینها از اسلام سیلی خوردهاند»
پس در درجه اول باید بدانیم فتنهای در کار است، و بعد فتنهجویان را شناسائی کنیم. در فتنههای پیچیده، فتنهجو خود را به عنوان دوست معرفی میکند و با فرافکنی، دیگران را به عنوان فتنهجو معرفی میکند. امام خمینی ـرحمه اللهـ میفرمود: «شیطان بزرگ آمریکاست». خیلی از دوستان میگفتند: «در حالی که اتحاد جماهیر شوروی که مهد کمونیسم و بیخدائی و بیدینی است، وجود دارد، چرا آمریکا شیطان بزرگ معرفی میشود. آنها که حداقل بعضی از پیامبران را قبول دارند». امّا امام با آن فراست خدادادی، همان وقتی که دستنشاندههای شوروی در ایران سرکار بودند، فرمود: «شیطان بزرگ آمریکاست، هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید»
– شناسائی نقشه های دشمن؛ بعد از شناسائی فتنهجویان باید بفهمیم چه راهکارها و چه نقشههائی دارند و قصد دارند از چه راههائی نفوذ کنند. در جنگ فرهنگی مانند جنگ نظامی، باید نقاط آسیبپذیرمان را شناسائی کنیم. باید دید کجای فرهنگ ما آسیبپذیر است و دشمن میتواند از آنجا وارد عمل شود. باید در مقابل سلاحهای دشمن، سلاحهای متناسبی داشته باشیم.
مؤلفه های فتنه های اجتماعی
میتوان گفت: مؤلفه های فتنه عبارتند از:
۱- کسانی که از راه فضای غبارآلود و آب گل آلود سعی در رسیدن به اهدافشان را دارند.
۲- کسانی که در این مسیر از راههای مختلف به کار گرفته میشوند. این افراد یا مزدورند، یا فریبخورده.
۳- گاهی یک عامل کمکی برای رواج فتنه پیدا میشود و آن کسانی هستند که نیتی سوء و هدفی شیطانی ندارند؛ حتّی ممکن است به نیت خیر و به قصد انجام وظیفه، چنین اقدامی انجام دهند؛ حتّی ممکن است اقدام حقّی هم باشد؛ یعنی یک مطلب حقّی را بیان میکنند، امّا به خاطر بیبصیرتی و کم آگاهی، این مطلب را در جائی یا در زمانی یا به شکلی بیان میکنند که فتنهجویان از آن استفاده میکنند. مطلب حقّ در عالم زیاد است، امّا همه چیز را در همه وقت و همه جا نباید بیان کرد. چنین عاملی گاهی در گسترش فتنه نقش دارد.
شگردهای فتنه گران برای تربیت فتنه جو
کسانی که اندیشههای استعماری دارند یکی از شگردهایشان این است که سعی میکنند با استفاده از روانشناسان، دانشجویانی را که از کشورهای جهان سوم به آنجا میروند شناسایی کنند و روحیاتشان را بشناسند. کسانی که همه خصوصیات مورد نظر آنها یا یکی از خصوصیاتی که آنها میخواهند را داشته باشند، برایشان پرونده خاصّ تشکیل میدهند و آنها را تربیت میکنند. یکی از آن خصوصیات جاهطلبی است. به عنوان نمونه یکی از این افراد بنیصدر بود.
مؤمن باید تیزهوش باشد
از مطالب گذشته روشن میشود که به سادگی نمیتوان همه فتنهها را شناخت، و ریشهها و عوامل پشت پردهاش و کسانی که به صورتهای مختلف در آن دخیل هستند را شناسایی کرد. البته ایمان ما اقتضا میکند که نسبت به همه خوشبین باشیم؛ اما همین ایمان اقتضا میکند که تیزبین هم باشیم: «اتَّقُوا فِرَاسَهَ الْمُؤْمِن …»( نهج البلاغه، خطبه ۲۰). همان طور که مقام معظم رهبری روی بصیرت تأکید میکنند، ما هم باید به بصیرت اهمیت بدهیم. سادهاندیشی و خوشبینی، بعضی جاها مشکل آفرین میشود. البته سوءظن گناه کبیره است:؛ «… إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم …» (الحجرات / ۱۲)؛ امّا وقتی احتمال بدهیم که از طرف کسی خطری ما را تهدید میکند و این باعث شود که حواسمان را جمع کنیم و بدون اینکه نسبت به او قضاوتی داشته باشیم، مواظب باشیم که ما را به دام نیاندازد، به اسلام ضرر نزند، به نظام اسلامی ضرر نزند، این دوراندیشی و احتیاطی است که از خواص مؤمن است.
تفرقه، ابزار دست فتنه جویان (اختلاف بیانداز و حکومت کن)
یکی دیگر از روشهای فتنه جویان که سابقه بسیار طولانی در تاریخ دارد، سوء استفاده از زمینههای اختلاف در بین مردم و دامن زدن به اختلافات است؛ حتّی اگر اختلافی نباشد، اختلاف ایجاد میکنند تا از این طریق قدرت مقابله مردم با آنها تضعیف شود. با پراکنده شدن نیروهای فکری، عاطفی، علمی و سایر نیروهایی که یک جامعه در اختیار دارد، زمینه تسلّط دشمن فراهم میشود. اما اگر همه نیروهای جامعه در یک جهت متمرکز شد، تسلّط بر چنین نیروی متمرکزی بسیار دشوار میشود. خوبی اتّحاد و اتّفاق، و بدی اختلاف و پراکندگی مسئلهای نیست که احتیاج به اثبات داشته باشد؛ بلکه همه آنرا میدانند و قبول دارند. موضع قرآن هم روشن است؛ میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فی؛ شَیْء …»( الانعام / ۱۵۹)
برتری طلبی، عامل اصلی اختلاف
مساله برتریطلبی تنها در مسایل دینی نیست؛ بلکه چنین غریزهای در انسان وجود دارد، و اگر به وسیله عقل و دین تربیت نشود، این غریزهی شیطانی تقویت میشود و به فسادهای بسیاری منتهی میشود. این روحیه برتریطلبی اساس بسیاری از مفاسد است. قرآن میفرماید: «تِلْک الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا …»( القصص / ؛ ۸۳)سعادت أبدی برای کسانی است که به دنبال برتریطلبی بر دیگران نیستند. آنچه که باعث میشود عدّهای به انحرافات دینی، فساد، کفر، شرک و … و در نتیجه به عذاب أبدی مبتلا شوند، روحیه برتریطلبی است. باز قرآن میفرماید: آنچه فرعون را فرعون کرد و در مقابل موسی قرار داد و باعث شد ادعای خدائی کند و بگوید: «… أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلَى»( النازعات / ۲۴)، همین روحیه بود؛ «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ …» (القصص / ۴) فرعون علوّ و برتری جویی کرد.
برتری جویان، آلت دست فتنهگران
اما گاهی خودِ برتریجویان، فتنهگر نیستند؛ بلکه فتنهگران اینها را آلت دست قرار میدهند و از اختلافاتی که اینها ایجاد کردهاند، سوء استفاده میکنند؛ به آن اختلافات دامن میزنند و آنها را تشدید میکنند؛ این افراد را در مقابل هم قرار میدهند تا به جان هم بیافتند و خود از این فرصت برای منافعشان بهرهبرداری کنند. پس ما در زمینه اختلافات با دو دسته افراد که اهل سوء استفادهاند، مواجهایم. یک دسته کسانی که خود عامل اختلافاند. انگیزهی این گروه غالباً برتریطلبی،؛ ریاستطلبی؛ و … است. دسته دیگر کسانیاند که از این اختلافات سوء استفاده میکنند؛ گرچه خود اهل این صفات نباشند. دنبال این هستند که کجا دو عالِم، دو فرقه، دو قومیت و … با هم اختلاف دارند، تا اختلافاتشان را تشدید و قوایشان را تضعیف کنند.
رهبری، محور وحدت جامعه
وحدت جامعه اسلامی وابسته به محور بودن رهبر آن است. وقتی در جامعه اختلاف وجود دارد، معنایش این نیست که همهی طرفهای اختلاف خائناند؛ بلکه ممکن است درکشان با همدیگر فرق کند. در این موارد اگر هر کسی بخواهد نظر خودش را اعمال کند، مصالح جامعه اسلامی از بین میرود؛ لذا باید یک محور و معیاری برای رفتارهای اجتماعی (که هم بُعد اجتماعی و هم بُعد دینی دارد) وجود داشته باشد. فراموش نکنید همه این بحثها مربوط به اختلاف در دین است یا چیزی که به دین مربوط میشود. این جاست که تنها راهی که میتواند جامعه را به صلاح، هدایت کند و از اختلافات خانمانبرانداز نجات دهد، اتّحاد حول محور رهبری است. آیا اگر از او جدا شویم و بر خلاف او رفتار کنیم، به نفع جامعه اسلامی خواهد بود؟! کسی که سابقهاش در مسایل سیاسی و اجتماعی از همه بیشتر است؛ در همه مسائل جامعه بر همه اولویت و رجحان دارد؛ از لحاظ سابقه، هوش، فراست، تدبیر، تجربه کاری و … از همه بالاتر است. چنین شخصی فرضاً اگر خطائی هم داشته باشد، عملاً نشان داده است که خطایش از همه کمتر است.
اهداف فتنهکنندگان
هر فاعل ارادی، از افعال ارادیاش هدفی را دنبال میکند. حال که فاعل فتنه (خدا یا شیطان یا انسان)، فاعلی ارادی است، این سؤال مطرح میشود که این فاعلهای ارادی چرا فتنه میکنند؟ چرا خدا در عالم فتنه ایجاد میکند؟ چرا اجازه میدهد که شیطان فتنهگری کند؟ چرا به انسانهائی که از شیاطین انس و اعوان ابلیس هستند، اجازه ایجاد فتنه میدهد؟
در ضمن بحثهای گذشته به جواب این سؤالات اشاره کردیم، که هدف از این امور، فراهم شدن زمینه برای آزمایش انسان است. پس جواب این که چرا خدا ایجاد فتنه میکند، و یا به دیگران اجازه ایجاد فتنه میدهد، این است که این کار به خاطر امتحان انسانها است. همیشه خدا این فتنهها را داشته، تا آخر هم خواهد داشت.
از نظر قرآن، شیطان یک موجود دارای شعور و مکلّف است، که سالها خدا را عبادت کرد؛ امّا وقتی به وسیله امر به سجده برای حضرت آدم امتحان شد، از فرمان خدا سرپیچی کرد و در این امتحان مردود شد. اکنون او عامل فتنه برای دیگران شده است و قسم خورد: «… لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین» (الحجر / ۳۹) خدا هم به او مهلت داده که در این عالم، در مقابل عوامل هدایت (یعنی عقل، انبیاء و کمکهای فرشتگان)، زمینه گمراهی دیگران را فراهم کند. همان طور که انبیاء، اوصیاء و یارانی داشتند، و تربیت شدههای انبیاء در ادامه راه انبیاء به آنها کمک میکردند، شیطان هم انسانهایی را تربیت کرده؛ که آنها را در راستای هدفش به کار میگیرد، و آنها شیاطین انس میشوند. قرآن میگوید: آنها هم شیطانند ولو انسانند. وقتی جزء دار و دسته ابلیس شدند، آنها هم شیطان میشوند و در صدد اغوای دیگران بر میآیند.
اما انگیزه انسانهائی که ایجاد فتنه میکنند، چیست؟ آنها که ذاتاً با انسانهای دیگر دشمنی ندارند. ابلیس کینه همه انسانها را در دل دارد و همه را اغوا میکند؛ امّا چرا بعضی انسانها، بعضی دیگر را اغوا میکنند و فتنه میانگیزند؟
الف ) شیاطین انسی
آدمیزادهای فتنهگر، دو دسته هستند. یک دسته کسانی هستند که طوق بندگی ابلیس را به گردن انداختهاند و مَرکب ابلیس شدهاند: «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ»( النحل / ۱۰۰ )از قرآن استفاده میشود که انسانهائی هستند که به اختیار خود، زمام امرشان را به دست شیطان میدهند. شاید برای ما تعجبآور باشد که چه طور ممکن است، آدم زمام کارش را به دست شیطان بدهد. گاهی عواملی باعث میشود که آدم خودش را در اختیار دیگری قرار دهد. نمونههای کوچکش (که زیاد اتّفاق میافتد) در محبّتهای افراطی است. کسی آن چنان کر و کور میشود که خودش را در اختیار محبوبش قرار میدهد و میگوید: هر چه تو بگویی! هر کار، راه، و رفتاری که او میگوید خوب و صحیح است! چه لباسی خوب است؟ آن لباسی که او میپوشد! شیطان هم یک جاذبههائی دارد. عدّهای، اگرچه خود شیطان را نمیبینند، امّا دست شیطان و ابزارهای در دست او (ابزار معاصی) را میبینند که جاذبههائی دارد، و خود را در اختیار شیطان قرار میدهند.
نمونه دیگر آن، که همه میتوانیم درست درک کنیم، افراد معتادند. افرادی که به دود، مواد مخدّر، مسکرات، اینترنت -که اخیراً به مخدّرها اضافه شده- یا بعضی از اعتیادهای دیگر، معتاد میشوند، نمونه کسانی هستند که به دست خود زمام کار خویش را به دست دیگری دادهاند. برخی افراد میگویند: ما تا شب فیلمیرا تماشا نکنیم، خوابمان نمیبرد. اینها از مصادیق «الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ»؛ هستند؛ یعنی ولایت شیطان را پذیرفتهاند و اختیارشان را به دست شیطان دادهاند و هر کاری او میگوید، انجام میدهند. البته خود شیطان را نمیبینند: «… إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُم؛ »( الاعراف / ۲۷ ) شما او را نمیبینید، امّا او و همکارانش، شما را میبینند. کسانی که این گونه نوکر شیطان و ابزار دست او شدهاند، گویا دیگر اختیاری از خودشان ندارند. کسانی که اعتیادهای سخت پیدا میکنند، گاهی حاضر میشوند همه کاری انجام دهند، همه چیزشان را در اختیار دیگری قرار دهند، تا موادّ به دست بیاورند، همه چیز یعنی همه چیز! اینگونه افراد به همین صورت هم عادت کردهاند که دیگران را اغوا کنند. چون نمونههای اعتیاد به موادّ مخدّر را زیاد دیده و شنیدهایم، راحت میپذیریم؛ امّا اعتیاد به گمراه کردن دیگران؛ را اگرچه دیدهایم، ولی درست درک نکردهایم که اینهم گونهای اعتیاد است. عدّهای طوری شدهاند که طبیعت شیطانی پیدا کردهاند. دائماً میخواهند دیگران را اغوا کنند. اینها ملحق به ابلیس و به تعبیر قرآن شیاطین الانس هستند.
ب ) حسادت
دسته دیگری هستند که به این حدّ نرسیدهاند؛ یعنی از شیطان تبعیت میکنند، امّا این طور نیست که چنین اعتیادی پیدا کرده باشند و کانّه اختیار از آنها سلب شده باشد. (کانّه که میگوئیم از این جهت است که این امور هیچ کدام جبر مطلق نیست؛ بلکه اختیارها و ارادهها ضعیف میشوند، و الّا اگر جبر شد، تکلیف هم نیست.) این دسته گاهی دیگران را به فتنه میاندازند و گاهی هم یک کارهای خوبی انجام میدهند. حتّی گاهی به دیگران کمک میکنند و دستشان را میگیرند تا از یک خطری نجاتشان دهند؛ ولی گاهی هم یک کارهای عجیب و غریبی میکنند. اینها چرا اینگونه عمل میکنند؟
این رفتار عوامل مختلف روانی دارد که احصاء آن مشکل است؛ ولی آنچه ما از قرآن استفاده میکنیم و از تجربههای عملی و مواردی که مورد تأیید روانشناسی است، به دست میآوریم، این است که عامل این رفتار حسد است.
پروردگارا به حق محمد و آل محمد، ما را از ریشههای فساد، از جهل، عصبیت، حسد و از سایر ریشههای کفر محفوظ بدار. دلهای ما را به نور ایمان و معرفت روشن بفرما.
منابع و ماخذ
۱ ـ صحیفه امام ج ۳ ص ۵۱۴
۲ ـ همان ج ۱۸ ص ۳۱۸
۳ ـ همان ج ۱۲ ص ۱۲
۴ ـ انتخابات در اندیشه امام خمینی (ره ) تبیان دفتر اول ص ۳۳۴
۵ ـ همان ص ۱۳۴
۶ ـ همان ص ۳۳۷
۷ ـ صحیفه امام ج ۱۲ ص ۴۹
۸ ـ همان ج ۲۱ ص ۴۷
۹ ـ همان ص ۴۷
۱۰ ـ همان ج ۱۸ ص ۳۸۰