ندای اصفهان- حجت الاسلام محسن طغیانی/
نوشتار حاضر گذری بر مسائل مطرح در بحث هدایت انسان دارد و به بررسی پنج آیۀ مطرح شده در سوره کهف (آیات ۱۳، ۱۷، ۲۴، ۵۵ و ۵۷) که درباره هدایت هستند پرداخته است.
یکی از الطاف خداوند بر بندگان آن است که چون کسی خداشناس به معاد شد، خداوند باب سعادت و هدایت را بر او باز میفرماید تا او را به مقام قرب برساند، چنانچه این معامله را با اصحاب کهف فرمود. کسی که احکام و حدود الهی را رعایت نکرده و حقوق بندگان را نادیده گرفته و به آنها تجاوز کرده است، به طور قطع مورد غضب پروردگار متعال قرار گرفته و توفیق طاعت و هدایت از او سلب خواهد شد.
چنانچه شخصی اقدام به عملی نماید و یا از آن خبر دهد و بر آن تصمیم بگیرد، بر حسب توحید افعالی پروردگار، باید آن را وابسته به مشیت پروردگار نماید تا اینکه از شائبه شرک و خودستایی مصون بماند. این از مهمترین راههای قرار گرفتن در مسیر هدایت الهی است که مؤمن به رضای خداوند راضی باشد و به آنچه خداوند فرمان داده است عمل کند و چون به این درجه رسید، خداوند را سپاس و شکر گوید که به ترازی بالا از ایمان رسیده است و اگر جز این باشد، باید بکوشد تا به این سطح برسد.
برای قرار گرفتن در مسیر هدایت مؤمنین باید آیات الهی را با گوش دل شنیده و مطالب آن را که حق بیان فرموده قبول و بهموقع اجرا کنند و همچنین پیامدهای جزای اعمال را فراموش نکنند.
بخش ۱- مقدمه و طرح مسأله
منظور از آیات هدایت، آن دسته از آیات هستند که در آنها از ریشه «هدی» استفاده شده است و به نوعی در مورد هدایت نوع بشر در آن صحبت به میان آمده و از عواملی که باعث هدایت میشود صحبت کرده است و یا آیاتی که روش هدایت خداوند و انبیاء (علیهم السلام) بیان شده است و یا آیاتی که میتوان از آنها راه و مسیر هدایت را استخراج کرده و به طور کلی هر یک از آیاتی که از مسئله هدایت انسان سخن به میان آورده است. موضوع این مقاله به تفسیر گوشه ای از این آیات در سوره کهف اختصاص پیدا کرده است.
این مقاله محدود در پنج آیه شده و مسلماً فقط میتواند به عنوان نمونه قرار بگیرد و طالب مسیر هدایت باید بتواند با انس با همه آیات در این زمینه انشاءالله با نور گرفتن از آیات الهی در مسیر اصلی قرار گیرد و به سرمنزل مقصود برسد.
داستان اصحاب کهف را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد:
۱- هدایت شدن آنها به سوی خدا ۲- رابطه ایشان با ملت خود و فرار به سمت کهف ۳– بیدار شدن آنان از خواب بسیار طولانی ۴- موت ایشان و ساختن ساختمانی بر مزارشان.
اصحاب کهف در محیط و زمانی میزیستند که بتپرستی و کفر آنها را احاطه کرده بود و یک حکومت جبار ستمگر که معمولاً حافظ و پاسدار شرک و کفر و جهل و غارتگری و جنایت است بر سر آنها سایه شوم افکنده بود. اما این گروه از جوانمردان که از هوش و صداقت کافی برخوردار بودند، سرانجام به فساد این آیین پی بردند و تصمیم بر قیام گرفتند و وقتی دیدند توانایی ندارند، از آن محیط مهاجرت کردند.
داستان اصحاب کهف در میان مردم مکه داستان معروفی بود، ولی با خرافات و سخنان باطلی آمیخته است و لذا خداوند خبر آنها را برای پیامبر (ص) مطرح کرد. خداوند با این کار به پیامبر (ص) آگاهی میدهد و بیان میکند که آنها به خدا ایمان آوردند و خداوند هم آنها را هدایت کرد البته این حق است که خداوند هر کس را بخواهد هدایت میکند و البته خود آن افراد هم باید زمینه هدایت را پیدا کنند.
پیشینه موضوع بحث حاضر، مربوط به همه مباحث تفسیری مطرح شده در مورد آیاتی که به هدایت مربوط هستند میشود و بیش از صدها مفسر قرآن در این زمینه اظهار نظر کرده اند و ما در این مقاله سعی کردهایم تا با رعایت امانت و دقت در آن به بیان نظرات مختلف بپردازیم و از آنها نتیجهگیری کنیم.
داستان اصحاب کهف از آیات خداوند است که به مردم بفهماند که خداوند تعالی بر نگاه داشتن ارواح مردگان توانا و بر زنده نمودن آنها و اعاده روحش به بدن در سرای دیگر قادر است و کسی که پس از اسباب هدایت که در دسترس هر کسی گذارده شده و به انواع و اقسام راهنمایی، طریق هدایت را به وی آموخته است پس او پیرو امر حق تعالی و مطیع سنن الهی گردیده به ارشاد آنها از ضلالت و گمراهی نجات یافته و فضیلت و سعادت انسانی را دریافته و به کمال انسانیت رسیده، لکن کسی که از راه حقیقت منحرف گردیده و به دنبال رهروان به سوی حق تعالی نرفته است البته گمراه میگردد و به چاه خودسری در لجنزار طبیعت فروخواهد رفت و دیگر دوستی و فریادرسی نمییابد که او را از چاه بدبختی نجات دهد.
بخش ۲- زبانشناسی
در اینجا ابتدا به واژهشناسی و سپس کلمات مترادف چند واژه کلیدی میپردازیم.
۲-۱- واژهشناسی:
در این قسمت به بررسی واژگانی آیات مدّنظر میپردازیم.
– هدی:
این ریشه در جمله «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی «ثابت قرار ده ما را» و در روایتی از امام صادق (ع) هم حضرت آن را تعبیر به «رشد بده ما را» کرده اند. از «هدایت» به کتاب و شریعت هم تعبیر شده است و در جایی دیگر هم از آن به «ولایت» و «دلالت وصل کننده به مطلوب» تعبیر شده است.[۱]
هدایت دلالت به لطف است. [۲] هدایت از اسمهای خداوند است و آن یعنی بصیرت دادن خداوند و شناساندن راه معرفتش به بندگانش. ابن سیده گفته است هدایت ضد ضلالت است. [۳] برخی گفتهاند هدایت یعنی راهنمایی کردن و یا شناختن و رساندن.[۴]
– ضلل:
معنای باطل کردن و باطل شدن میدهد و همچنین معنای غافل شدن و سهو کردن نیز میدهد.[۵] برخی گفتهاند ضلال یعنی عدول از طریق مستقیم و یا هر عدولی چه سهوی باشد و چه عمدی باشد را ضلال میگویند.[۶]
۲-۲- کلمات مترادف:
کلمات مترادف با هدایت و ریشه «هدی» عبارتند از:
رهبری، راهنمایی، ارشاد، رهنمونی
و کلمات مترادف با ضلالت عبارتند از: گمراهی، بیراهی، اغوا، خسار، خساره، ضل.
بخش ۳- نگاه اجمالی به آیات
ابتدا به نگاه اجمالی و در بخش بعد به نگاه تفصیلی پیرامون آیات مدنظر میپردازیم.
۱- تعداد آیات ضلالت و هدایت در کل قرآن:
تعداد آیات هدایت در کل قرآن که ریشه «هدی» در آنها وجود دارد، ۳۱۶ آیه میباشد و تعداد آیات ضلالت که ریشه «ضلل» در آنها وجود دارد، ۱۸۹ آیه میباشد.
۲- شأن نزول آیات:
تنها آیه ۲۴ شأن نزول دارد که عبارت است از:
پیامبر(ص) بدون ذکر «انشاءالله» به کسانی که پیرامون اصحاب کهف و مانند آن سوال کرده بودند قول توضیح و جواب دادند، به همین جهت مدتی وحی الهی به تأخیر افتاد تا به پیامبر (ص) در این زمینه هشدار داده شود و سرمشقی برای همه مردم باشد.[۷]
برخی هم همین شأن نزول را ذکر کردهاند و در مورد سوال آن افراد، ذی القرنین را هم افزودهاند.[۸] و برخی هم با ذکر همین شأن نزول اضافه کردهاند که در این حادثه تا چهل روز وحی پیامبر (ص) به تأخیر افتاد.[۹]
بخش ۴- نگاه تفصیلی به آیات:
در اینجا به ۵ آیه شاخص نگاه تفصیلی میاندازیم و سپس در قسمت دوم احادیث مرتبط را خواهیم آورد.
الف) آیه ۱۳:
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً»
تقدیم مسندالیه بر مسند در جمله «نحن نقص علیک» افاده اختصاص میدهد، یعنی فقط ما قصه میکنیم به صورت حق بر تو و غیر از ما کسی قصه حق را بازگو نمیکند و منظور از حق، صدق است و صدق هم انواعی از حق است. باء در «بالحق» باء ملابسه است، یعنی قصههایی که مصاحب صدق هستند نه مصاحب خرافات و دروغ، منظور از «نبأ»، خبری است که اهمیت در آن هست و برای آن شأن هست و جمله «انّهم فتیه» بیان کننده قصص و نبأ است و شروع شدن جمله با حرف تأکید «انّ» فقط برای اهتمام است و برای رد انکار نیست.[۱۰]
در بیان مراد از «فتیه» مفسرین اختلاف کردند، بعضی گفتهاند قوه ایمان که ایمان آنها جوان و رشید بوده است و بعضی دیگر گفتهاند بذل میکردند و به احدی اذیت نمیکردند و بعضی گفتهاند ترک شکوی و بعضی دیگر معتقدند اجتناب محارم و تحصیل مکارم و جامع همه اینها مفاد اخباری است که حقیقتا اهل ایمان بودند.[۱۱]
«نبأ» خبر با فایده بزرگ است که از او علم حاصل شود. چون حکایت آنها از عجایب و امر غیرعادی به نظر میآید این است که آن را نبأ نامیده است.[۱۲]
برخی از مفسرین گفتهاند منظور از «بالحق» بالصدق است و منظور از «هدایت»، یقین و بصیرت در امر دینشان است.[۱۳]
منظور از «و زدناهم هدی» آن است که راهنمایی به غار و پنهان شدن در آن بدون تأمین وسایل زندگی بهترین شاهد توکل و پذیرش راهنمایی پروردگار است که وسیلهای را برای آنان پیشآورد که هرگز به خاطر آنان خطور نمیکرد که ساحت پروردگار مجاهدت آنان را بپذیرد و از جمله آیات و خوارق عادت قرار دهد و به رسول گرامی اسلام (ص) و به مردم جهان مجاهدت آنان را اعلام فرماید، به خصوص در آیات قرآنی از آنان مدح و تمجید نموده و به سپاس از ثبات و استقامت آنان در ایمان و فرار از خطر شرک تمجید فرماید.[۱۴]
مفسری دیگر در تفسیر جمله «و زدناهم هدی» گفته است: منظور آن است که «آنها را یاری کردیم در عمل صالح و انتفاع به سوی خداوند و زهد در دنیا و به آنها شدت عزم و قوه صبر و اصرار بر عقیدهشان عطا کردیم.»[۱۵]
آن جوانان از افراد بشر بودند و رسول نبودند، ولی با ایمان آوردن به پروردگارشان از فشار جاهلیت رهایی یافتند و خدا آنان را تأیید کرد و به همین گونه هر انسان در جهان اراده آزاد شدن دارد و چون آن را به کار بیاندازد هدایت خدا به او میرسد و به تأیید او میپردازد.[۱۶]
ب) آیه ۱۷:
«وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَهٍ مِّنْهُ ۚ ذَٰلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ ۗ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ ۖ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِدًا».
گرچه پیامبر (ص) به حسب ظاهر در زمان اصحاب کهف نبود تا منظره و اوضاع آنان را رؤیت نماید ولی در عین حال خبری که خدا به رسولش میدهد به قدری قطعی و یقینی است که گویا پیامبر خود شخصا حاضر بوده و آن مطلب را مشاهده نموده و لذا کلمه «تری» یعنی میبینی به کار رفته است.[۱۷]
کلمه «تزاور» به معنی «تمایل» است که از ماده «زور» به معنی «میل» گرفته شده است و کلمه «قرض» به معنی «قطع و بریدن» است و کلمه «فجوه» به معنی زمین پهناور و وسیع و فضای خانه است و مراد از «ذات الیمین و ذات الشمال» طرف راست و طرف چپ گفته میشود و به هرحال همین طرف راست و چپ معروف است.
آیه وضعیت جغرافیایی غار را مجسم میسازد و میفهماند که اصحاب کهف در غار چه وضعی داشتند و وقتی به خواب رفتند چگونه بودند. خطاب به گونهای است که پیامبر (ص) مخاطب قرار گرفته است ولی همه مردم اراده شده است. اگر آیه این موضوع که چطور شد که به خواب رفتند و چقدر خوابشان طول کشید را بیان نکرده به خاطر اختصار بوده است.
از آیه میفهمیم که درب غار قطب جنوبی بوده است که هم در هنگام طلوع و هم هنگام غروب، شعاع آفتاب به داخل آن میتابیده و البته به خود آنان نمیتابید چون از درب غار دور بودهاند که بدین وسیله خداوند آنان را از دگرگون شدن رنگ و رویشان و پوسیدن لباسشان حفظ فرموده است. این وضعی که اصحاب کهف به خود گرفتند از عنایات الهی و لطف او به ایشان بود تا به همین حالت ایشان را زنده نگه دارد تا وقتی که منظور بوده به سر برسد.[۱۸]
خداوند با عبارت «من یهدالله فهو المهتد» اصحاب کهف را مدح کرده است که چون آنها در راه خدا مبارزه و جهاد کردند خدا هم به ایشان لطف فرمود و برای وصول به این مقام شامخ آماده شان ساخت.[۱۹]
مردمی که همچون اصحاب کهف از هدایت الهی برخوردارند، هدایت یافته واقعی هستند و مردمی که همچون دقیانوس و دار و دستهاش از هدایت الهی برخوردار نیستند. گمراه شدهاند، برای آنها دوست راهنمایی وجود ندارد.[۲۰]
مرحوم شعرانی (ره) فرموده است: «از این آیه چنان مستفاد میشود که حفظ ایشان اعجاز، علت طبیعی هم داشت و خداوند آنها را از مفسدات طبیعی حفظ میکرد و اگر کسی بگوید بنای کار ایشان بر اعجاز خرق عادت از سوی خداوند بود زیرا بدن را هر چه از آفتاب و مفسدات طبیعت حفظ کنند و بدن آنها را از یک پهلو به پهلوی دیگر بگردانند، یکصد و پنجاه سال یا سیصد و نه سال زنده نمیمانند و اگر بنا بر اعجاز باشد گردانیدن آفتاب از آنها و راندن نسیم و از این پهلو به آن پهلو کردن لازم نیست و خداوند قادر است آنان را در عین آفتاب به یک پهلو خوابیده زنده نگه دارد؛ در جواب میگوییم گاهی اعجاز و اظهار قدرت پروردگار همراه با اسباب طبیعی نادرالوقوعی است که فکر غالب بشر به آن نرسیده و از آن خبر ندارد، مانند آمدن باران از ابر که علت طبیعی است به دعای پیامبر و امام، با آنکه خداوند قادر است بی ابر باران را از هوا ایجاد کند.»[۲۱]
ج) آیه ۲۴:
«مگر اینکه خدا بخواهد» یعنی در رابطه با اخبار آینده و تصمیم بر انجام کارها، حتما جمله «انشاءالله» را اضافه کن، چرا که اولا تو هرگز مستقل در تصمیمگیری نیستی و اگر خدا نخواهد هیچکس توانایی بر هیچ کار ندارد، بنابراین برای اینکه ثابت کنی نیروی تو از نیروی لایزال اوست و قدرتت وابسته به قدرت اوست جمله «انشاءالله» را حتما به سخنت اضافه کن. ثانیا خبر دادن قطعی برای انسان که قدرتش محدود است و احتمال ظهور موانع مختلف میرود صحیح و منطقی نیست و چه بسا دروغ از آب درآید، مگر اینکه با جمله «انشاءالله» همراه باشد.
بعضی از مفسران احتمال دیگری در تفسیر آیه فوق گفتهاند و آن اینکه منظور نفی استقلال انسان در کارها است. سپس در تعقیب این جمله، قرآن میگوید هنگامی که یاد خدا را فراموش کردی بعد که متوجه شدی پروردگارت را به خاطر بیاور. در ادامه میفرماید اگر به خاطر فراموشی جمله «انشاءالله» را به سخنانی که از آینده خبر میدهد نیفزایی هرموقع به یادت آمد جبران کن و بگو «انشاءالله» که این کار گذشته را جبران خواهد کرد.[۲۲]
جمله «و قل عسی ان یهدین…» عطف تفسیری بر جمله «واذکر ربک اذا نسیت» میباشد و معنایش این است که اگر نسیانی از تو سر زد به سوی پروردگارت توبه ببر و توبهات این است که بگویی: «امید است پروردگارم مرا به نزدیکتر از این به رشد هدایت فرماید.»[۲۳]
آن چیزی که پیامبر (ص) به آن هدایت شد، آیات خبر دادن خداوند از قصههای انبیا «علیهم السلام» و اخبار عصرهای آینده است.[۲۴]
در مورد اینکه چقدر زمان وجود دارد تا بعد از نسیان انسان جبران کن، حسن بصری میگوید: «مادام تا از جای برنخاسته باشد» و عبدالله عباس میگوید: «تا مدت یک سال» و مذهب معتمد آن است که مادام که متصل باشد و یا حکم متصل باشد فرصت دارد.[۲۵]
فراء در مورد این آیه میگوید: «معنی آیه آن است که مگو من فردا کاری میکنم الا آنچه خدا خواهد و خداوند نخواهد الا طاعت، پس معنی آن این است که عزم نیت جز بر طاعت مصمم مکن.»[۲۶]
در تفسیری بیان شده است که شاید منظور از جمله پایانی آیه این باشد که انسان در هر مرحلهای از رشد قرار بگیرد مرحلهای بالاتر از آن وجود دارد و همواره باید در جستجوی مراحل بالاتر بود.[۲۷]
منع موجود در آیه، امری ادعایی است که مقصود آن است که ایشان که از حق اعراض میکنند به خاطر سوء سریره ایشان است.[۲۸]
سنت خداوند در هر موردی، جریان مخصوصی پیدا میکند و این جریان به موضوع نظم در جهان مربوط میشود و به اقتضای مورد مختلف خواهد شد. پس سنت خداوند در موردی اقتضای لطف و رحمت میکند و در مورد دیگری اقتضای غضب و عذاب و به هر صورت هرکدام روی ضابطه و میزان بسیار منظمی قرار دارد.[۲۹]
آیه مبنی بر تهدید است، چگونه رذیله لجاجت و خودستایی گروه بتپرستان را فراگرفته که مانع میشود از اینکه آیات قرآنی که از ساحت کبریایی شرف صدور یافته و معجزه آسا است را بشنوند و در آن بیندیشند و طلب آمرزش نموده و هدایت یابند و به سعادت در دو جهان نایل آیند.[۳۰]
گرچه آیه شریفه درباره کفار مکه نازل شده، لکن لفظش عام و شامل تمام امت پیامبر(ص) میباشد.[۳۱]
طبق گفته مفسران قرآن وقتی انسان گفتن «انشاءالله» را فراموش کرد و سپس به یاد آورد، توبه کند و به سوی خدا برگردد و از خدا هدایتی بالاتر بخواهد و در هر چیزی که مهم است و هر چیزی که به آن توجه میکند، باید ذکر دائمی به خداوند داشته باشد.[۳۲]
د) آیه ۵۵:
«وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّهُ الْأَوَّلینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً»
منظور از «قبل» در این آیه مقابله است.[۳۳] در تعریف مقابله گفتهاند که یعنی عذاب الهی را در برابر خود مشاهده کنند، جمعی از مفسرین مانند طبرسی در مجمع البیان و ابوالفتوح در روح الجنان و آلوسی در روح المعانی نیز احتمال دادهاند که «قبل» جمع «قبیل» و اشاره به انواع مختلف عذاب بوده باشد ولی معنی اول صحیحتر است.[۳۴]
مفسران در مورد معنای «الهدی» احتمالات مختلفی دادهاند که به شرح زیر است:
۱- پیامبر (ص) یا قرآن مبین[۳۵]
۲- دلالت یا بینه[۳۶]
۳- رسول یا کلام مرسل[۳۷]
۴- کتاب آسمانی و هدایت پیامبران[۳۸]
۵- قرآن [۳۹]
۶- رسول و کتاب و دلائل و حجج[۴۰]
۷-قرآن و اسلام و بیان از خداوند[۴۱]
۸- حضرت محمد(ص) و قرآن و اسلام[۴۲]
۹- پیامبر(ص)[۴۳]
۱۰- قرآن و حق واضح نیّر[۴۴]
۱۱- شرع خدا و بیان پیامبر (ص)[۴۵]
۱۲- قرآن و اسلام و بیان پیامبر (ص)[۴۶]
کلمه «یستغفروا» عطف بر جمله «یومنوا» است، یعنی چه چیز مردم را از ایمان و استغفار بازداشته بعد از آن که هدایت خدا به سویشان آمده است. «الا ان تاتیهم سنه الاولین» یعنی مگر طلب این که سنت جاری در امتهای نخستین برایشان جاری شود، یعنی همان عذابها که ایشان را منقرض کرد. «او یاتیهم العذاب قبلا» عطف بر سابق است و معنایش این است که منتظر چه هستند؟ منتظر این که سنت اولین آنان را بگیرد؟ یا آنکه عذابی در مقابل چشم خود و به عیان مشاهده کنند، که در چنین صورتی دیگر ایمانشان سودی نمیبخشد، چون ایمان بعد از مشاهده عذاب الهی است. پس خلاصه معنای آیه چنین میشود که مردم در پی به دست آوردن ایمانی که به دردشان بخورد نیستند، چیزی را که میخواهند این است که عذاب بر طبق سنت خدا در امتهای نخستین بر ایشان نازل گشته و هلاکشان سازد و ایمان نمیآورند مگر به شرطی که عذاب را به چشم خود ببینند، که آن ایمان هم به دردخور نیست، چون اضطراری است.[۴۷]
برخی گفتهاند بهتر است که علت ایمان نیاوردن مردم را در آمدن سنت پیشینیان منحصر نکنیم چون گاهی عواملی همچون هوا و هوس و یا تقلید از پدران و مادران پیشینیان در مقابل پیامبران داشتند.[۴۸]
ه) آیه ۵۷:
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً»
از آنجا که در آیات پیشین سخن از گروهی از کافران تاریک دل و متعصب در میان بود آیات فوق نیز همان بحث را تعقیب میکند. نخست میگوید: چه کسی ستمکارتر است از آنها که به هنگام تذکر آیات پرورگارشان از آن روی میگردانند و کارهای گذشته خود را به دست فراموشی میسپارند. تعبیر به تذکر (یادآوری) گویا اشاره به این است که تعلیمات انبیا از قبیل یادآوری حقایق است که به طور فطری در اعماق روح انسان وجود دارد و کار پیامبران پرده برداشتن از روی آن است.
جالب این است که در این آیه از سه طریق به این کوردلان درس بیداری میدهد: نخست اینکه این حقایق با فطرت و وجدان و جان شما کاملا آشنا است، دیگر اینکه از سوی پروردگار خودتان آمده و سوم اینکه فراموش نکنید شما خطاهایی انجام دادهاید که برنامه انبیا برای شستشوی آنهاست ولی این عده با همه اینها هرگز ایمان نمیآورند، در ادامه خداوند میفرماید: «چرا که ما بر دلهایشان پرده افکندهایم تا نفهمند و در گوشهایشان سنگینی قرار دادهایم تا صدای حق را نشنوند.» «و لذا اگر آنها را به سوی هدایت بخوانی هرگز هدایت را پذیرا نخواهند شد.»
شاید محتاج به تذکر باشد که خداوند اگر حس تشخیص و قدرت درک و شنیدن را از آنها گرفته به خاطر همان اعمالی است که قبلا انجام دادهاند و این کیفر اثر مستقیم اعمال خود آنها است بلکه به تعبیر دیگر همان اعمال زشت و ننگین تبدیل به «پرده» و «سنگینی» بر دلها و گوشهایشان شده است و این حقیقتی است که بسیاری از آیات قرآن از آن سخن میگوید مثلا در آیه ۱۵۵۵ سوره نساء میخوانیم: «خداوند به خاطر کفرشان بر دلهای آنها مهر نهاده لذا جز گروه اندکی ایمان نمیآورند.» اما آنها که از هر بهانهای برای اثبات مکتب جبر بهرهگیری میکنند بدون اینکه جملههای دیگر این آیه را در نظر بگیرند و سایر آیات قرآن را که مفسر آن است در کنار آن بگذارند، به ظاهر تعبیر فوق چسبیده و از آن برای اثبات مکتب خود کمک گرفتهاند، در حالیکه پاسخ آن، همانگونه که گفتیم کاملا روشن است.[۴۹]
نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه کرد این است که بیان هدایت و سعادت مربوط به بدو امر است، باید فاعل هدایت کننده تام الفاعلیه باشد و مفعول هدایت شونده تام القابلیه باشد. فاعل که خداوند و رسول (ص) و امامان علیهم السلام و قرآن و علماء اعلام از هر جهتی تام الفاعلیه هستند، پس به قدر خردلی کوتاهی نشده است و خداوند تمام اسباب هدایت را فراهم کرده است ولی این کفار مشرکین بلکه فساق و مخالفین و معاندین قابلیت ندارند و علت این عدم قابلیت هوا و هوس و حبّ شهوات و تقلید از آباء و غیر اینها میباشد و ممکن نیست که آنها قبول هدایت کنند هرچه که پیامبر (ص) هم اقامه معجزه کند و موعظه و نصیحت نماید و ادله و براهین اقامه کند باز هم فایده ندارد. از «اذا ابدا» هم میفهمیم که اینها هرگز هدایت نمیشوند و این عبارت تأکید بر این مطلب است.[۵۰]
یکی از مفسرین شرح حال این افراد که قابل هدایت نیستند را اینگونه بیان میکند:
انکار و مبارزه بتپرستان با دعوت رسول گرامی (ص) و لازمه تکذیب آیات قرآنی آن است که سلب صلاحیت و هدایت از خود نمودهاند با اینکه آیات قرآنی معجزهآسا برای آنان خوانده میشود و معنای ظاهر آنها را میفهمند ولی از نظر تیرگی قلب، سلب صلاحیت از آنان شده و به سوء اختیار خود زمینهای را آماده نمودهاند که ساحت پروردگار آنها را مورد کیفر قرار دهد. بدین طریق که نیروی درک تعقل و اندیشه صحیح را از قلوب آنان سلب نموده و همچنین نیروی شنوایی را از آنان سلب نموده، با اینکه الفاظ آیات را شنیده و معنای آنها را میفهمند ولی از نظر تیرگی قلب نمیخواهند بشنوند و بیایند.
به عبارت دیگر چنانچه نخستین بار شخص از پذیرش آیات قرآنی اعراض نموده و آن تیرگی را ادامه دهد صلاحیت فهم و تفکر درباره معنای اعجازآمیز آنها را از خود سلب نموده، سیرت این عمل آن است که پروردگار صورت ذهنی اعراض کننده را صورت جهالت و عناد قلبی آنان قرار میدهد و نیروی پذیرش ایمان را از آنان سلب خواهد فرمود و صورت کفر و انکار اعتقادی بر قلب ثابت و برقرار شده در این فرض هرگز ایمان صورت عملی و اعتقادی آنان نخواهد شد.
به عبارت دیگر اعراض و عدم توجه به آیات قرآنی محصول عمل قلبی و جوارحی است سیر و حرکت ذاتی و روانی معرفی میشود چنان چه لحظاتی آنها را تداوم بخشد نتیجه این حرکت اختیاری آن است که پروردگار صورت اندیشه آنان را کفر و عناد قرار دهد و از نظر این که پرده بر نیروی تعقل و تفکر خود افکنده درک حقایق و نیروی شنوایی معارف از آنان سلب میشود.[۵۱]
یکی از مفسران گفته است که جمله «و ان تدعهم الی الهدی» یعنی آنگاه که بر دلهایشان پرده و بر گوش هایشان سنگینی است، اگر آنها را برای هدایت شدن بخوانی هرگز هدایت نخواهند شد و با توجه به «فلن یهتدوا اذا ابدا» معلوم میشود که از طریق هدایت محرومند چون هدایت منحصر بر تحقیق و پیروی صادقانه است که آنها از هر دو ممنوع هستند.[۵۲]
قسمت دوم- احادیث مرتبط با آیات
حال به بررسی احادیث مرتبط با آیات فوق میپردازیم.
احادیث مرتبط با آیه ۱۳:
از حضرت صادق (ع) نقل شده است که: «به وسیله تمام و کامل شدن ایمان است که مؤمنون در بهشت داخل میشوند و به وسیله زیادی در ایمان است که نزد خداوند بین مؤومنین فرق گذاشته میشود.»[۵۳]
ابوعبدالله الصادق (ع) از مردی پرسید که «فتی» در نظر شما چه معنی دارد؟ و او گفت: کسی که شاب (جوان در سن) است. پس به او گفت: نه چنین است وقتی به معنی مؤمن است و اصحاب کهف پیرانی بودند که خداوند آنان را بنابر ایمانی که داشتند فتی خوانده است.[۵۴]
احادیث مرتبط با آیه ۱۷:
عیاشی (ره) از امام صادق (ع) نقل نموده که در جواب سؤال از این آیه فرمودند خداوند گمراه میکند روز قیامت ستمکاران را از دار کرامت خود و اهل ایمان و عمل صالح را به بهشت هدایت میکند.[۵۵]
قمی (ره) از امام صادق (ع) نقل نموده که چشم آنها باز بود، لذا کسی که میدید گمان میکرد که بیدارند با آنکه خواب بودند.[۵۶]
احادیث مرتبط با آیه ۲۴:
امام صادق (ع) در مورد اینکه شخص انشاءالله گفتن را فراموش کند تا چه مقدار زمان فرصت جبران کردن دارد فرمودند: تا وقتی که کلامش قطع نشده باشد، بعضی گفتهاند معنایش این است که هرگاه مطلبی را فراموش کرد یاد خدا کند تا آنچه فراموش کرده به یادش آید.[۵۷]
امام علی (ع) فرمودند: «خدا را به فسخ شدن عزیمتها و نقض شدن همتها شناختم. یعنی من عزم انجام کار کردم و قضای الهی آمد. عزیمت مرا فسخ کرد و همت به انجام امری متوجه ساختم و قدر آمد و همت را باطل کرد».[۵۸]
در اصول کافی از علی ابن ابراهیم از ابن ابی عمیر از مرازم ابن حکیم روایت شده که گفت: در نزد ابوعبدالله علیه السلام بودم که دستور نوشتن نامهای دادند و سپس آنرا نوشتند به ایشان عرضه کردند در شرایطی که در آن انشاءالله را ذکر نکرده بودند، حضرت فرمودند چگونه انتظار دارید که این کار به سامان برسد در حالیکه در آن انشاءالله نیست و سپس دستور دادند تا در مواضعی که انشاءالله احتیاج دارد آن را اضافه کنند.[۵۹]
احادیث مرتبط با آیه ۵۷:
معنای یادآوری که در آیه ۵۷ آمده است در خطبه اول نهجالبلاغه هم آمده است آنجا که حضرت علی (ع) میفرمایند: «هدف از بعثت پیامبران آن بوده که انسانها را وادار به وفا کردن به پیمان فطرت کنند و نعمتهای فراموش شده خدا را به یاد آنها بیاورند و از طریق تبلیغ برآنها اتمام حجت کنند و گنجینههای پنهانی عقلها را آشکار سازند.»[۶۰]
بخش ۵- نتیجهگیری
حاصل تحلیلهای مطرح شده در این مقاله این است که توجه کنیم داستانسرایی و قصه حق و حقیقی گفتن کار هرکس نیست و بدانیم که بهرهگیری از حقایق و عبرتهای تاریخ، از روشهای تربیتی قرآن است. قصههای قرآن حقیقت دارد و ساختگی یا آمیخته به اوهام و تحریف شده نیست. حرکت و تلاش انسان سبب رشد و هدایت او است. باید توجه کرد که ایمان و هدایت مراتبی دارد که با تلاش خود انسان خداوند توفیق راه یابی به مراتب بالای هدایت و ایمان را به انسان میدهد.
همیشه حفاظت الهی به صورت معجزه نیست. گاهی هم عواملی طبیعی ابزار و زمینه حفاظت است، آن گونه که در حفاظت اصحاب کهف بود. توفیق ایمان جز با اراده و هدایت الهی میسر نمیشود و انسان باید از خداوند بخواهد تا او را هدایت کند و در عرصه عمل هم باید به وظایف خویش عمل کند.
جبران از دست رفتهها لازم است. پیامبران نیز به تعلیم و هدایت الهی نیاز داشتهاند. اظهار امیدواری به امدادهای الهی، از شیوههای صحیح دعا است. هدایت مراحلی دارد و همه آنها به دست خداوند است. باید راه میانبر و نزدیکترین ره حق و صواب را پیدا کرد و آن راه تداوم ذکر خداوند است. رسیدن به رشد برتر آرزوی انبیا است.
سر باز زدن از ایمان با دیدن آیات فراوان خداوند، نشانه جدالگری انسان است. خداوند حجت را بر مردم تمام میکند تا هیچ راه و بهانهای برای کفر باقی نماند.
اگر میخواهیم در مسیر هدایت قرار بگیریم، تنها ایمان کافی نیست، بلکه استغفار از لغزشها هم لازم است. لازمه ربوبیت پروردگار، بازگذاردن راه توبه و استغفار است. تاریخ، سنتهای ثابتی دارد که باید از آنها درس گرفت. موعظه و استدلال همه جا کارساز نیست، گاهی عقوبت لازم است. ایمان واستغفار مانع عذاب الهی است.
باید توجه کرد بیاعتنایی به آیات الهی و درنگ نکردن در آنها، بزرگترین ستم است. یاد عملکرد بد، زمینهساز توبه و عذرخواهی است و برعکس، غفلت از آن، سبب تیرگی روح و کلید همه بدبختی است. کیفر بیاعتنایی به آیات الهی و استهزا و غفلت از گناهان، محروم شدن از درک حقایق است. عذاب الهی تنها در قیامت نیست، گرفتن قوه درک حقایق، نیز عذاب است. در هدایت مردم تنها برهان و دلیل کافی نیست، پذیرش مخاطب هم لازم است. راه هدایت دل نرم و گوش شنوا میخواهد، وقتی این دو دگرگون شد، حتی در برابر دعوت شخص پیامبر(ص) هدایتپذیر نمیشود.
پی نوشت
[۱]. مجمع البحرین، ج۱، ص۴۷۱ و ۴۷۲
[۲]. المفردات فی غریب القرآن، ص ۸۳۵
[۳]. لسان العرب، ج۵، ص ۳۵۴
[۴]. فرهنگ ابجدی، ص ۶۹
[۵]. مجمع البحرین، ج۵، ص ۴۰۹
[۶]. المفردات فی غریب القرآن، ص ۵۰۹
[۷]. تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۳۸۵ و تفسیر سور آبادی ، ج ۲ ، ص ۱۴۱۹ و ۱۴۲۰
[۸]. تفسیر خسروی ، ج ۵، ص ۳۳۷ و تاج اتراجم فی تفسیرالقران اللاعاجم، ج ۳، ص ۳۱۱
[۱۰]. التحریر و التنویر، ج ۱۵، ص ۲۸
[۱۱]. اطیب البیان فی تفسیرالقرآن، ج ۸، ص ۳۳۳ و ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ج ۱۵، ص ۲۰
[۱۲]. مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج ۸، ص ۱۴
[۱۳]. تفسیر بحرالعلوم، ج ۲، ص۳۳۹
[۱۴]. انوار درخشان، ج ۱۰، ص ۲۴۶
[۱۵]. تفسیر الوسط (زحیلی)، ج ۲، ص ۱۴۰۸
[۱۸]. ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۳۵۲ و ۳۵۳ و ۳۵۴
[۱۹]. ترجمه تفسیر جوامع الجامع، ج ۳، ص ۵۱۳
[۲۰]. ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۵، ص ۲۵
[۲۲]. تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۳۸۵ و ۳۸۶
[۲۳]. ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۳۸۲
[۲۴]. خلاصه المنهج، ج ۳، ص ۱۴۹و مواهب علیه، ج ۱، ص ۶۴۲
[۲۵]. تفسیر جلا الاذهان و جلا الاحزان، ج ۵، ص ۳۷۲ و ۳۷۳
[۲۶]. روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج ۱۲، ص ۳۳۷
[۲۸]. ترجمه تفسیر المیزان ، ج ۱۳، ص ۴۶۱ و ۴۶۲
[۳۰]. تفسیر انوار درخشان، ج ۱۰، ص ۳۰۵
[۳۱]. تفسیر اثنا عشری، ج ۸ ، ص ۷۶
[۳۲]. فی ضلال القرآن، ج ۴، ص ۲۲۶۶
[۳۴]. تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۴۷۱ و انوار التنزیل و اسرار التاویل ،ج ۳،ص ۲۸۵
[۳۵]. تفسیر کنزالدقایق و بحر الغرائب،ج ۸، ص ۹۷ و زبده التفاسیر، ج ۴، ص ۱۲۳
[۳۶]. الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج ۴، ص ۸۵ و الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز، ج ۲، ص ۲۳۷
[۳۷]. سواطع الالهام فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۳۶۳
[۳۸]. مخزن العرفان فی تفسیر العزیز، ج ۸، ص ۵۲
[۳۹]. تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج ۲، ص ۵۹۰ و البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، ج ۳، ص ۲۸۲و تفسیر الجلالین، ج ۱، ص ۳۰۳ و روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج ۸، ص ۲۸۳
[۴۰]. تفسیر بحر العلوم، ج ۲، ص ۳۵۲
[۴۱]. التفسیر المظهری، ج ۶، ص ۴۵ و لباب التاویل فی معانی التنزیل، ج ۳، ص ۱۶۹
[۴۲]. زاد المسیر فی علم التفسیر، ج ۳، ص ۹۲ و والکشف و البیان عن تفسیر القرآن ج ۶، ص ۱۷۸
[۴۳]. الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیه، ج ۱، ص ۴۸۴
[۴۴]. محاسن التاویل، ج ۷، ص ۴۴
[۴۵]. المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج ۳، ص ۵۲۵
[۴۶]. معالم التنزیل فی تفسیر القران، ج ۳، ص ۲۰۱
[۴۷]. ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۴۶۱
[۴۹].تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۴۷۵ و ۴۷۶
[۵۰]. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۸، ص ۳۷۴
[۵۱]. انوار درخشان، ج ۱۰، ص ۳۰۶ و ۳۰۷
[۵۲]. ترجمه بیان العباده فی مقامات العباد، ج ۸، ص ۴۱۹
[۵۳]. تفسیر احسن الحدیث، ج ۶، ص ۱۱۹۱
[۵۵]. تفسیر روان جاوید، ج ۳، ص ۴۱۳و ۴۱۴
[۵۶]. تفسیر روان جاوید، ج ۳، ص ۴۱۴
[۵۷]. ترجمه تفسیر جوامع الجامع، ج ۳، ص ۵۱۸
[۵۹].تفسیر نمونه، ج ۷، ص ۱۵۸ و تفسیر نور الثقلین، ج ۳، ص ۲۵۳
[۶۰]. تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۴۷۵ و الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل ج ۹، ص ۳۰۷
خوب بود
ممنون