ندای اصفهان- حجت الاسلام جواد جلوانی
(مدرسه علمیه ملاعبدالله)
در ادامه تقریر درس خارج اصول استاد محسن جلالی (زید عزه)؛ مورخ 5/11/1400، مبحث اوامر، به نظر طلاب حوزه علمیه، اساتید و پژوهشگران می رسد.
جهت دریافت دروس قبلی اینجا را کلیک کنید.
***
مبحث: اوامر، ماده امر، معنای امر
(جلسه ۶۲)
بسم الله الرّحمن الرّحیم. و الحمدلله ربّ العالمین و صلّ الله علی محمّد و آله اجمعین
مقصد اول: در اوامر
صاحب کفایه تا انتهای بحث مشتق را از مقدمات دانسته است، که خود این سؤال است که چرا مشتق از مسائل علم اصول نیست؟ چون وقتی میگوییم مقاصد یعنی از اینجا به بعد مسائل علم اصول شروع میشود. آن ها مقدمه بود، یعنی خارج از علم اصول.
به هر حال مقصد اول در اوامر است. و فصل اول از این مقصد اول در ماده امر بحث می شود. در ماده امر هم جهاتی از بحث وجود دارد که آن جهات پنج جهت است.
جهت اول از مباحث ماده امر این است که معنای حقیقی ماده امر از نظر لغت و عرف چیست؟
جهت دوم در معنای اصطلاحی، یعنی اصولیین ماده امر را یعنی الف میم و راء (امر) را به چه معنا میگیرند؟
جهت سوم اینکه در آن معنای اصطلاحی آیا علو یا استعلاء معتبر است یا نه؟
جهت چهارم دلالت لفظ بر وجوب است،
و جهت پنجم معنای طلب است. طلب یعنی چه؟ این ها جهات بحث در ماده امر است که ما ان شاءالله برسیم به مباحث صیغه امر و این ها.
جهت اول که بحثمان در معنای ماده امر بود، لفظ امر معنایش چیست؟ همین ماده، کاری به هیئت افعل نداریم. همین ماده امر کلمه امر، الف و میم و راء، معانی متعددی را ذکر کرده اند.
معنای اول از آنها طلب است: امره بکذا یعنی طلب منه کذا.
معنای دوم شأن است: شغله امر کذا. فلان شأنی، فلان امری او را مشغول کرد.
معنای سوم: فعل: «وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ» یعنی «و ما فعل فرعون برشید» (سوره هود آیه ۹۷).
حالا خوب است به عنوان یک تحقیق امرهایی که در قرآن هست را ما تفحص کنیم. خیلی هم راحت است. از «المعجم المفهرس» کلمه امر را ببینیم، امور و اوامر را ببینیم در چه مواردی استعمال شده و چه معانی میتوان برای آن فرض کرد.
معنای چهارم: فعل عجیب: «و لما جاء امرنا» (آیه ۶۶ سوره هود) این را به معنای فعل عجیب گرفته اند. یعنی کار عجیب و عظیم.
معنای پنجم: شیء: «رأیت الیوم امرا عجیبا». یعنی «شیئا عجیبا». امری دیدم یعنی چیزی دیدم.
معنای ششم: حادثه: «وقع امرُ فی البلد» یعنی وقع حادثة. در شهری امری واقع شد یعنی حادثه ای اتفاق افتاد.
معنای هفتم: امر را به معنای غرض گرفته اند: «جاء زید لامر کذا»؛ یعنی لغرض کذا. این هفت معنا در کفایه بیان شده است. برخی تا ۱۵ معنا برای امر ذکر کرده اند.
اکنون بحث این است که آیا همه این معانی، معانی حقیقی اند یعنی نتیجه این بشود که کلمه و لفظ امر مشترک لفظی بین این معانی است؟ یا اینکه مشترک معنوی است. یعنی معانی است که همه این ها زیر پوشش قرار میدهد.
اکثر قائل شده اند که لفظ امر در دو معنا مشترک لفظی است. نمی شود همه را به یک معنا برگرداند. یکی از آن ها که روی آن اکثر علماء اتفاق دارند امر به معنای «طلب» است.
معنای دومی را اکثر علما در آن اختلاف دارند. صاحب فصول گفته است معنای دوم شأن است. پس صاحب فصول میگوید دو معنا یکی طلب است و دیگری شأن.
صاحب کفایه گفته است یکی طلب و دیگری شیء است. در محاضرات یکی طلب است یکی شیء خاص است.
آیت الله بروجردی و برخی دیگر از آقایان یک معنا را طلب دانسته و دیگری را فعل. چرا همه این ها را به یک معنا برنمی گردانیم؟ زیرا امر یک حالت اشتقاقی دارد که اَمَرَ یامُرُ از آن اشتقاق میشود. و یک حالت جامد دارد. امر مشتقاتی ندارد. این جهت دیگری است. امر یأمر آمر و مأمور، این ها برای یک معنا است که معنای طلب دارد اما وقتی که میگوییم راأت امرا عجیبا، دیگر از این امرا عجیبا اشتقاق نداریم بلکه معنایی جامد است که این را باید یا فعل گرفت یا شیء.
نکته دوم در اینکه نمیشود همه معانی را به یک معنا برگرداند و حتما باید دو تا باشد این است که دو جمع برای امر داریم: امر و اوامر که در اصول بحث اوامر و نواهی است. این برای امر به معنای طلب است. اوامر و نواهی مولا. اما یک جمع هم داریم که میگوییم «امور». می گوییم در اینجا اموری هست. این امور یعنی اشیا یا فعل. پس دو تا است وقتی دو امر دارد دو معنا هم باید برای آن در نظر گرفت. لذا همه این ها را بخواهیم مستقل بگیریم نه.
این ها برخی هایشان مثل گرفتن امر به معنای غرض که گفته شود جاء زید لامر کذا، این لزومی ندارد خود امر برای غرض گرفته شود بلکه میتوان از لام استفاده کرد برای این مطلب یا به دنبال این مطلب. یعنی غرض را از لام میفهمیم پس امر مصداقی است؛ غرض ولو اینکه مفهومش برای شیئی آمده است که آن شیء و آن کار غرضش بود. شان شیء فعل و امثالهم.
یا مثلا فعل عجیب: «لما جاء امرنا» فعل عجیب را از سیاق آیه میفهمیم، یک حادثه را میفهمیم.
صاحب کفایه گفته اند که برخی از این معانی از باب اشتباه مصداق با مفهوم است. و گفته اند که مثلا جاء زید لامر این امر در معنای غرض استعمال نشده است بلکه لام دلالت میکند بر غرض. و خودشان یک «فافهم» دارند که این فافهم را جناب محقق اصفهانی توضیح داده اند که اشتباه مفهوم به مصداق در جایی است که لفظ وضع شده باشد برای مصداق و ما ادعا کنیم که وضع شده است برای مفهوم. مثلا لفظ وضع شده برای غرض مصداقی و مصداق غرض و ادعا شود که برای مفهوم غرض است، این می شود اشتباه مصداق به مفهوم یا اشتباه مفهوم به مصداق.
اما اگر لفظ وضع نشده است برای مصداق، مثلا اینجا لفظ امر وضع نشده برای مصداق غرض، که ما اشتباها بگوییم وضع شده برای مفهوم غرض. نه این برای مصداق وضع نشده است. لفظ امر اینجا به معنای شیء است. پس اگر ما ادعا میکنیم وضعش را برای غرض این از باب اشتباه مفهوم به مصداق نیست. باید بگوییم این ها در واقع به یک معنا برمی گردد. لذا اینکه صاحب کفایه میفرمایند دعوای صاحب فصول که معنای دوم را به معنای شأن گرفته اند اشتباه است. شان به همان معنای شیء است. شان برای کاری. شغله امر کذا به همان معنای شأن باید گرفته شود ولی وقتی شغل باشد آن شیء میشود شان و اشتغالش.
صاحب کفایه میفرمایند که بعید نیست ادعا شود که حقیقت است در طلب و شیء.
همانطور که عرض شد اکثریت اصولیین ما قائل شدند که دو تا معنا برای امر هست: طلب یا شیء یا فعل یا شأن و امثال آن. اینکه اکثریت میگویند طلب است در هر صورت کار ما را در اصول راه میاندازد. یعنی همین طلب است که جمعش میشود اوامر و امر یأمر از آن اشتقاق میشود. معطل معنای دوم نیستیم. معنایی است در لغت که کاری به اصول ما ندارد. اوامری که ما میخواهیم و مولایی است با طلب مسئله ما حل میشود. میتوانیم دیگر معطل نشویم که معنای دوم چه چیز هست.
ولی به هر حال صاحب کفایه میفرماید دو معنا: طلب و شیء. در آنچه صاحب کفایه فرمودند اَعلام ثلاثه یا به اعتباری اعلام خمسه (با متأخرین و معاصرین) مخالفت کردند. یکی محقق اصفهانی (مرحوم کمپانی) که فرموده اند اگر امر برای شیء باشد باید مترادف باشد و بتوانید به جای آن شیء بگذارید و حال آنکه اگر اسبی را دیده باشید میتوانید بگویید رأیت شیئا اما نمیتوانید بگویید رأیت امراً، این صحت استعمال عرفی ندارد. اگر حیوانی را دیدید نمیگویید رایت امرا. این یک اشکال بود.
مرحوم اصفهانی قائل شده است که امر در همه استعمالاتش در همان هفت یا ده یا پانزده معنایی که گفته شده، یک معنا دارد و آن اراده و طلب است، منتها استعمال شده است در اراده به معنی المفعول یعنی در مراد. مثلا وقتی که میگوییم شغله امر کذا یعنی او را یک مرادی مشغول کرد. «و ما امر فرعونَ برشیدٍ» یعنی اراده و مطلوب فرعون رشید نیست. «فلما جاء امرنا» یعنی وقتی اراده و مراد و تصمیم ما آمد. «رایت الیوم امرا عجیبا» یعنی یک مراد عجیبی دیدم. این بیان ایشان بود که همه را به معنای مراد و طلب و اراده گرفتند یک جا.
اشکال این است که اگر همه به یک معنا است چرا جمع متفاوت است؟ ممکن است ایشان بگویند آن جاهایی که مراد از جوامد است و از اشیا است جمعش امور است و آن جایی که مراد از طلب است و از جوامد نیست بلکه مطلوب است جمعش اوامر است. این توجیه ایشان است.
جناب محقق نائینی قائل شدند که امر یک معنای واحد دارد که همه آن معانی تحت این یک معنا قرار میگیرند یعنی قائل به یک مشترک معنوی شده اند. آن معنای امر را ایشان «واقعه ذات اهميه» میداند. این واقعه ذات الاهمیة یک مصداقش طلب است و یک مصداقش غرض است و یک مصداقش حادثه است و هکذا. پس لفظ امر مشترک معنوی است. میتوان بر ایشان اشکال کرد که در این صورت «و ما امر فرعون برشید» یعنی چه؟ یعنی واقعه ذات الاهمیة فرعون رشید نیست؟ با هم نمیسازد. یا مثلا بگوییم که شغله امر. یعنی واقعه ذات الاهمیة او را مشغول کرد؟ تکلیف آن اختلاف در جمع چیست؟ اگر همه این ها یک معنا دارند چرا امری داریم که ازش اشتقاق میشود امر یأمر آمر مأمور و امری داریم که به معنی شیء است و جامد است؟ یا به معنای فعل؟ یا چرا جمع اوامر داریم و جمع امور داریم؟
به نظر میرسد دیدگاه جناب نائینی که یک معنا را گفته اند خیلی قابل دفاع نباشد. نظر ایشان در اجود التقریرات و فوائد الاصول که هر دو از تقریرات درس مرحوم نائینی است آمده است.
از اعلامی که با نظر صاحب کفایه مخالفت کرده اند جناب محقق عراقی (آقاضیاء عراقی) است. ایشان خلاف نظر مرحوم نائینی (واقعه ذات الاهمیة) و مرحوم اصفهانی (طلب و اراده) که یک معنا را قائل اند، و نزدیک به نظر صاحب کفایه میفرماید امر مشترک لفظی بین دو معنا است. طلب، چنانچه صاحب کفایه گفته است، البته طلبی که مبرز باشد. ابرازش بکنیم به قول یا به کنایه یا به اشاره. طلب نفسانی منظور نیست. دستور و امر داده شود. این معنای امر که برای طلب باشد، از مشتقات است و میتوان از آن اشتقاق گرفت. امر یأمر آمر مأمور که جمعش می شود اوامر، چنانچه قبلا گفتیم.
ایشان می فرماید معنای دوم یک مفهوم عام عرضی است که مساوق با مفهوم شیء است. حکایت می کند از طلب خارجی یعنی آنچه که یا همان شیئی که مطلوب واقع شده است که جمعش میشود امور. تقریبا کلام آقاضیاء با مرحوم صاحب کفایه نزدیک است. می گوید یک معنا طلب است و یکی معنایی است که طلب خارجی است و مساوق با مفهوم شیء است. نمی شود آقاضیاء را خیلی مخالف صاحب کفایه قلمداد کرد بلکه می شود شارح ایشان دانست در این مسئله.
دو نفر دیگر از بزرگان هم مخالفت کرده اند. یکی حضرت امام رضوان الله تعالی علیه که می فرمایند امر وضع شده برای یک مفهوم مشترک که بین همه معانی موضوعٌ له جامع هیئات است. که به طور واضح در این متنی که من دارم می بینیم حکایت شده کلام حضرت امام، روشن نیست ولی ایشان هم به یک معنا برگرداندند که این حرف هم این اشکال را دارد که تعدد جمع چه میشود و اینکه از یک لفظ امر می توانیم اشتقاق بگیریم و از یکی نمی توانیم چه میشود؟
بزرگان دیگری که اینجا نظر داده اند جناب آقای خوئی هستند در محاضرات که فرموده اند امر برای طلب است، برای ابراز امر اعتباری نفسانی. که ایشان طلب را دارند و ظاهر این است که معنای دوم را که قبلا از ایشان یادداشت کرده ام، به معنای شیء خاص می گیرند. طلب را یکی از معانی می دانند برای ماده امر.
علی ای حال آنچه ما می توانیم بگوییم این است که قدر مسلم ماده امر، یکی از معانیش طلب است. دو تا معنا را باید حداقل بگیریم. نه میتوانیم همه را یکی بکنیم و نه لزومی دارد که چند معنا بگیریم زیرا معانی دیگر را می توانیم به معنای شیء یا فعل و امثالهم بگردانیم. آن معنا را وقتی طلب گرفتیم معنای دوم دیگر در بحث اصول برای ما مهم نیست. مهم برای ما همان معنای طلب است که در اوامر مولوی با آن سر و کار داریم.
***
اما جهت بعدی در ماده امر این است که معنای اصطلاحی امر چیست؟ که ان شاء الله برای جلسه آینده.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
انتهای پیام/
برچسبها: آیت الله بروجردی, امر و نهی, اوامر و نواهی, درس خارج اصول, محسن جلالی
مطالب مرتبط