ندای اصفهان- حجت الاسلام جواد جلوانی
(مدرسه علمیه صدر بازار اصفهان)
در ادامه تقریر درس خارج فقه استاد سید ابوالحسن مهدوی (زید عزه) و حواشی بر کتاب عروه الوثقی مورخ چهارشنبه 13/12/99 که به طور اختصاصی توسط ندای اصفهان پیاده سازی شده است، به نظر طلاب و اساتید می رسد.
جهت دریافت دروس قبلی اینجا را کلیک کنید.
کتاب الصلاۀ- فصل فی صلاۀ المسافر- احکام نماز مسافر- ادامه شرط هشتم وجوب قصر نماز
***
بسم الله الرحمن الرحیم.
بحث فقهی ما در روز گذشته به شرط هشتم رسید که مسافر در صورتی نمازش را شکسته میخواند که به «حد ترخص» برسد و آن مکانی است که بیوت بلد از آن مخفی میشود و اذان هم همینطور است. نکات متعددی را در این مسئله مطرح کردیم و به خصوص در نکته سوم چند روایت بود که خواندم. رسیدیم به نکات بعدی که الان خدمتتان عرض میکنم.
نکته چهارم: در بعضی روایتها خفاء بیوت و خفاء جدران را مطرح میکند مثل روایت یک باب 6 و همچنین روایت دهم که اگر فرصت شد روایتش را امروز خدمتتان میخوانم. روایت 10 احتلام بیوت را میگوید که به معنای استتار است، خانههای شهر یا خانههای ده دیده نشود. در بعضی روایتها دلالت بر عدم سماع اذان هست مثل روایت سه باب 6 و این در اصول معروف شده که می گویند «اذا خفی الاذان فقصّر و اذا خفی الجدران فقصّر» درحالیکه خفاء جدران در روایتها نداریم و خفای بیوت یا تواری بیوت است و روایت یک درباره تواری است و روایت سه عدم سماع اذان هست.
آیا هر دو معیار است یا یکی از آنها معیار است؟ بعضی گفتند که منطوق اول را به منطوق ثانی تعقیب میزنیم، منطوق اول خفای بیوت را گفته و صحبتی از خفای اذان اصلا ً ندارد لذا بعضی گفتند که منطوق اولی که خفای اذان در آن نیست تعقیب به خفای اذان در روایت دوم میزنیم. نتیجه منطوق اول به منطوق دوم این است که شرط هر دو میشود و معنایش این است که خفای اذان و خفای بیوت با هم شرط است. مشهور بین متأخرین هم همین را میگویند که اگر ما هر دو را گرفتیم و تصور کنید جایی رفتیم مثلاً یک فرسخ رفتیم که هر دو محقق بود یعنی نه دیوارها دیده میشد و نه اذان شنیده میشد در این حرفی نیست اما اگر یک مقدار نزدیکتر به شهر شدیم گاهی این دو شرط یکی اش هست و یکی اش نیست، مثلاً صدای اذان را نمیشنویم اما دیوارهای شهر دیده میشود، در اینجا چکار بکنیم؟
طبق نظر متأخرین هر دو را ما باید ملاحظه بکنیم. این یک نظریه است.
نظریه دوم گفتند اعتبار احدُ الأمرین است، لازم نیست که هر دو باشد یکی از اینها که محقق بشود کافی است، که این عمدتاً نظریه متقدمین است. دقت کنید متأخرین و متقدمینِ مشهور مقابل هم هستند. مشهور بین متأخرین هر دو شرط را با هم میگویند مشهور بین متقدمین احد الأمرین کفایت میکند. احد الأمرین را چگونه از نظر قاعده اصولی درست میکنیم؟ اینجا میآییم مفهوم روایت اول را به منطوق روایت دوم قید میزنیم. ببینید روایت اول منطوقش این بود که «وقتی جدران متواری شد و مستتر شد»، مفهومش این است که اگر مستتر نشد نماز را کامل بخوان. سه کیلومتر رفتی و هنوز خفاء جدران نشده است منطوق میگوید اگر جدران خفا پیدا کرد (مثلاً تا ششکیلومتری رفته است)، مفهومش این است که در چهارکیلومتری اگر خفاء جدران نشده نماز را کامل بخوان. این مفهوم را که میگوید کامل بخوان قید به منطوق دوم میزنیم و میگوییم مگر اینکه خفای اذان باشد، یعنی همان چهار کیلومتری که خفای اذان بود دوباره فقصّر.
نتیجه این است که در چهار کیلومتری یک کدام از اینها محقق شده است حالا این روش اصولی بود.
عکس این را هم داریم که اذا لم یسمعِ الاذان در روایت بود؛ ببینید منطوق میگوید وقتیکه اذان دیگر شنیده نمیشود نمازت را شکسته بخوان. مفهومش این است که «اذا لم یخف الاذان لاتقصّر» بلکه تمام بخوان. بعد همین مفهوم را استثنا و قید میزنیم و میگوییم «الا مع خفاءِ الجدران فقصّر» که نتیجه این است که خفاء جدران به تنهایی یعنی یک علامت برای قصر کافی است. این تعقیب کردن یکی به منطوق دیگری یک راه اصولی است. میشود کار دیگری هم از نظر اصولی بکنیم و آن این است که عمل به منطوق هر یک از این دو روایتها بکنیم و رفع ید از مفهوم در آن بکنیم و اصلاً کاری به مفهوم نداشته باشیم. اگر عمل به منطوق کل واحد منهما کردیم یعنی معنایش این است که تکتک این علامتها کافی است کاری به مفهوم هم اصلاً نداریم.
روایت اول میگوید خفاء جدران و خفاء بیوت باعث قصر نماز است و ما به همین عمل میکنیم و کاری به خفای اذان نداریم. دسته دوم خفای اذان را گفته است. اینهم یک راهی برای متقدمین هست که ظاهرش ظاهر درستی هم هست. کار دیگری هم بعضی گفتهاند که این را خدمتتان عرض میکنم ببینید این نظر چیست؟ ما خودمان نظر دوم را که نظر متقدمین است ترجیح میدهم که حالا بعد دلیلش را خدمتتان عرض خواهم کرد.
راه سومی هم دارد بعضی آمدند و گفتند موضوع برای «قصر» یا برای «تمام» جامع بین این دو نشانه است. جامع یعنی یک چیز دیگری باشد که هم در استتار اذان باشد و هم در استتار جدران باشد. بعضی آمدند جامع را مطرح کردند یا حتی بنا را بر تعارض گذاشتند و گفتند روایتی که میگوید خفای اذان با آن که میگوید خفاء جدران متعارض است و بعد هم به سراغ مرجح رفتند و گفتند اگر مرجحی داشت آن را عمل میکنیم و اگر مرجح نداشت قائل به تأخیر میشویم. این را هم بعضی گفتند که ظاهراً نباید به آنها اعتنا بکنیم چون خیلی کلام ضعیفی است و دلیلی ندارند.
نکته پنجم: حق آن است که هر یک از این دو معرّف برای یک بعد خاص از شهر است. برای اینکه نماز را کجا شکسته بخوانیم دو نشانه، دو معرف، دو علامت به ما دادند. موضوع برای تقصیر نیست، اگر موضوع بود باید خفای اذان را ملاحظه بکنیم یا استتار جدران را ملاحظه بکنیم. نه این موضوع نیست بلکه یک علامتی برای مقدار بُعد خاص و یک بُعد مقدار ویژه است که خواستند بگویند وقتیکه یک مقدار دور رفتی آن وقت این یک کمی دور رفتن مبهم بوده آمدند دو نشانه برای آن گذاشتهاند که اگر وقت اذان است گوش میدهی و صدای اذان را نمیشنوی و اگر وقت اذان نیست مثلاً پیشازظهر است یا مثلاً بعدازظهر است یا نیمهی شب است خلاصه گاهی انسان میخواهد نماز بخواند و وقت اذان نیست که آنجا میگویند بیوت را ببینید یا اینکه شب است و بیوت دیده نمیشود آنجا میگویند صدای اذان را بشنوید. میخواستند دو معرف به ما بدهند که کار آسان باشد.
آیتالله العظمی حکیم گفتند اینها برای تحدید مقدار بُعد است نه دو علامت برای بُعد و نه موضوع برای قصر؛ ظاهراً کلام ایشان جمله اولش اشتباه است اینکه میگویند تحدید مقدار بعد نه علامت.
به ایشان عرض میکنیم تحدید مقدار بعد خودش علامت میشود، وقتی میخواستند اندازه بُعد را بیان بکنند گفتند اذان را نشنو، این اندازه میشود. آیا چیز دیگری در ذهن مبارکشان بوده؟ چون ایشان اینها را مقابل هم قرار میدهند و گفتهاند خفای اذان علامت نیست اما خفای اذان برای محدود کردن اندازه بعد است که حدش را میخواهند بیان بکنند که چقدر دور بشود.
به ایشان عرض میکنیم ظاهراً این کلامتان صحیح نیست و تحدید مقدار بعد چیز جدایی نیست، باید بگوییم علامت یا موضوع است و ما دیگر سه قسم نداریم. اگر موضوع است باید خفای اذان ملاحظه بشود اگر موضوع نبود و نشانه بود یعنی در واقع یک چیز دیگر باعث قصر است که همان مقدار بُعد است که ما چون نمیتوانستیم درست بفهمیم آمدند یک علامت برای مقدار بعد گذاشتند مثل آنجاییکه برای رفتن دنبال آب برای وضو میگفتند تیر بینداز و هر مقدار که جلو رفت، این برای معنای نشانه است و میخواهند بگویند دویست متر مثلاً از چهار طرف برو و برای دویست متر ممکن است شخص به وسواس بیفتد و بگوید من دقیقاً نمیدانم و میگویند حدوداً یک تیر، آن هم باز علامت میشود.
حالا این دو تقدیری که بیان شده یکی خفای اذان و یک خفای بیوت است یا این است که مساوی در تقدیر است اگر مساوی باشد من مثال میزنم یعنی دقیقاً وقتی به پنج کیلومتر که میرسد همان لحظه هم اذان را نمیشنود و هم بیوت را نمیبیند اگر در تقدیر مساوی باشد این دو علامت عین یکدیگر از نظر مصداق میشود، مصداقش یکی است البته مفهومش دوتاست، نظیر تقدیر به اربعۀ الفراسخ و مسیر الیوم که آنهم هر دو همین است که وقتی میخواستند بگویند مسافر چقدر جلو برود یک بار مسیرۀ الیوم را گفتند و یک بار اربعۀ الفراسخ را گفتند.
گاهی مصداق یکی است اما مفهومها جداست و دو مفهوم دارد. در هر صورت اگر این دو تقدیر خفای بیوت و خفای اذان مساوی در تقدیر و اندازه بود در این صورت یکتفی به احدهما چون فرض این است که هر کدام محقق بشود دیگری هم هست. در موضعی که اصلاً جدران با چشم دیده نمیشود مثل لیل، اینجا باید از سماع اذان استفاده بکند. در موضعی که نمیتواند اذان بشنود لعدم موضوعه یا اینکه اصلاً وقت اذان نیست یا اینکه وقت اذان هست اما کسی در آن شهر اذان نمیگوید. در هر صورت اگر اذان شنیده نمیشود در این صورت یحاسبُ بالرؤیت الجدران از آن راه جلو میروند و فرض این است که اینها یکی است و اکتفا به احدهما میکنیم.
اما در صورت تخلف که مهم این بحث است، جایی میرسیم فرض کنید بین مسافت چهار و پنج میخواهد نماز بخواند، در این کیلومتر دیوارهای شهر دیده میشود اما صدای اذان اگر گفته بشود آن را نمیشنود، اینجاست که این دو حد تخالف دارد. آیا نظر متقدمین یا نظر متأخرین را بگیریم؟ نظر متقدمین یکی از نشانهها را کافی میداند برای اینکه نماز شکسته خوانده بشود اما متأخرین مشهور میگویند هر دو را میخواهیم و اگر یکی بود احتیاط به جمع میکنیم.
ما میگوییم نظر متقدمین صحیح است و دلیل ما این است که به احدهما در ظاهر روایت اکتفا بکنیم. وقتی به روایت مراجعه میکنیم میبینیم مخاطب در روایات یک یا دو همین را میفهمیدند. در روایات طایفه اول که خفاء جدران را میگفت، مخاطب وقتی روایت را میشنید چه چیزی میفهمید؟ اصلاً خفای اذان در آن نبود. وقتی امام (ع) میگویند با تواری جدران نماز را شکسته بخوان، همین یک علامت کافی بود. دسته دوم که خفای اذان را میگفت میگفتند اذا سمعَ الاذان اتمّ المسافر، این روایت هفت باب 6 بود که صحیحه هم بود.
آن روایت سه باب 6 خیلی روایت زیبایی بود چون منطوق را گفته بود بعد مفهومش را با صراحت در منطوق جمله دوم ذکر کرده بود و همچنین خروج و دخول در شهر را با هم ذکر کرده بود. ببینید در روایت سه فقط بحث اذان را گفته و کاری به خفای بیوت اصلاً ندارد «اذا کنتَ فی الموضعِ الذی تسمع فیه الاذان فاتمّ» این برای خروج است وقتی که خارج میشوی و در مکانی هستی که اذان را میشنوی تمام میخوانی. این را صریحاً گفتند و فقط هم اذان در آن آمده و بعد فرمودند «اذا قدمتَ من سفرِکَ فمثلُ ذلک» آن وقت هم که از بیرون میآیی و وارد شهر میخواهی بشوی باز هم همینطور است میگویند اگر جایی هست که اذان را میشنوی تمام بخوان اگر نمیشنوی شکسته بخوان.
عرض من این است که ظاهر آن است که مخاطب به این روایت، آنهایی که در مجلس امام (ع) بودند اکتفا به احد علامتین میکردند و امام در مقام بیان وظیفه مخاطب و مکلفین بودند، در آن مقام علامت واحده را ذکر کردند و فرض این است که وصول به وقت عمل هم شده است، یعنی مخاطبین رفتند و به کلام امام عمل کردند. نمیشود بگوییم که امام تأخیر انداز از وقت عمل به روایت هستند و این قبیح است و ما این را در اصول خواندیم.
لذا کاری که متأخرین کردند و آمدند جمع بین دو علامت کردند در واقع آمدند جمع بین روایاتی که نزد ما جمعشده کردند و گفتند که چه کار کنیم یک علامت دیگر هم گفته شده؟ اما اگر خودمان را در زمان امام صادق (ع) فرض کنیم که یک روایت را میشنیدیم و یک علامت بود امام که نمیخواستند فریب بدهند و قطعاً حکم خدا را بیان کردند و در حکم خدا یک علامت را بیشتر بیان نکردند.
لذا دقیقاً ما میگوییم ظهور دارد که احد علامتین کافی است و نیاز به اینکه تصرف در ظاهر احدهما بکنیم نداریم یا تصرف در فی کلیهما بکنیم و روایت را ارجاع به دیگری بدهیم، تنافی اش را بخواهیم رد بکنیم یا بخواهیم اعمال قواعد تعارض بکنیم که آیتالله العظمی حکیم احتمالش را دادند. اصلاً احتیاجی به هیچ کدام از اینها نیست و با این بیانی که عرض کردم به اعتقاد بنده احد علامتین کافی است، ظهور هم دارد ظهور هم حجت است و ما میگوییم احد علامتین که امام به مخاطب گفتهاند همان کافی است. این از بحثهای مهمی است که بین متأخرین خیلی حرف در آن زدهشده و من دیگر خیلی خلاصه کردم.
نکته ششم: اگر یکی از این دو علامت محقق شد که میدانیم مثلاً صدای اذان را نمیشنویم اما نسبت به خفای جدران علم نداریم که آیا جدران دیده میشود یا نه؟ وقتی علم نداریم قطعاً کفایت در تقصیر میکند و نماز شکسته است. ما میگوییم همچنین اگر علم به عدم تحقق آخر علی الاقوی داریم چون به اعتقاد ما گفتیم چه در خروج و چه در دخول به شهر کافی است. میگوییم اگر یکی اذان را نمیشنود ولو داریم نگاه میکنیم بیوت دیده میشود میگوییم همین علی الاقوی کافی است برای اینکه نماز شکسته بشود. اگر صدای اذان را نمیشنود چه دارد خارج میشود شکسته است و چه زمانی که دارد میآید باز هم شکسته است.
در صحیحه ابن سنان که عرض کردم روایت سه باب 6 سندش هم درست است فقط خفای اذان را دارد میگوید. ببینید ما به اطلاقش عمل میکنیم سوا از اینکه جدران دیده بشود یا نشود. دنبال حدیث این است «و اذا کنتَ فی الموضع الذی لاتسمعُ فیه الاذان فقصِّر» همین که اذان را نشنیدی دیگر کاری به جدران ندارد، ولو جدران را ببینی پس شکسته است (فقصّر). بعد هم فرمودند «اذا قدمتَ فی سفرکَ فمثلُ ذلک». حالا در این روایت فقط ملاک اذان آمده و آن حدیث یک و حدیث ده فقط ملاک جدران آمده است. آن هم همین را به ما یاد میدهد که اگر ما به جایی رسیدیم که جدران دیده نمیشد همین برای شکسته شدن نماز کافی است.
روایت ده را هم بخوانم که ملاک میگوید احتلام البیوت است. احتلام را در مجمع البحرین به «استتار البیوت» معنی کردیم و ملاک هم در خروج و هم در رجوع است. باز در این روایت 10 استماع اذان را اصلاً مطرح نکرده و همین است که عرض میکنم نیاز به مراعات اجتماع هر دو شرط نیست. مثلاً حضرت امام (ره) احوط میگویند که هر دو نشانه باشد، این را عرض میکنم که نیازی به این نیست بلکه میگویم اگر استماع اذان محقق شد کافی است در اینکه ما حکم بکنیم که صدای اذان را که میشنوی دیگر باید نماز را کامل بخوانی و نیاز نیست که تأخیر در صلاة باشد تا آن نشانه بعدی محقق بشود. این چیزی است که سید فرمودند «احتیاط استحبابی». بگوییم استحباب طوری نیست اما ما به ظاهر روایت باید عمل بکنیم. ظاهر روایت 10 با احتلام البیوت روایت 1 «استتار البیوت» بود و همین را چه در خروج و چه در رجوع کافی میدانیم.
نکته هفتم: اعتبار حد ترخص نسبت به وطن هست نه نسبت به محل اقامت. ممکن است محل اقامتش وسط شهر باشد اما امام گفتند آخر شهر را ببیند. البته احتیاط مستحب این است که جمع بکند. احتیاطهای مستحبی اشکال ندارد یا تأخیر بیندازد تا مثلاً یک مقدار دورتر برود یا اگر برمیگردد وصول به محل اقامه بشود نه به وطن. اما اقوی همان نکته اول است که اصل، وطن هست.
نکته هشتم: مقتضای اکتفای به احد الامرین در ذهاب در وجوب قصر؛ بعضی گفتند وقتی از شهر بیرون میرود به یکی از دو امر اکتفا میکنیم و با یکی نماز شکسته میشود پس لازمهاش این است که در بازگشت باید هر دو نباشد. دلیلش را خوب دقت بکنید میگویند وقتی دارد از شهر بیرون میرود یکی از این علامتها باعث میشود که نماز شکسته بشود و گفتند که معلوم میشود که از آن طرف که میآید هر دو علامت مؤثر است و باید هر دو علامت نباشد تا نماز شکسته بشود و الا قصر از بین نمیرود مگر به برداشته شدن موجب قصر. موجب قصر چه چیزی بود؟ احدهما بود که در ورود شهر باید جفتش از بین برود تا نماز کامل بشود از همین جهت امام (ره) گفتهاند که احوط در عود مراعات رفع احدین است.
ولیکن عرض میکنیم صحیحه ابن سنان صریح در فقط سماع اذان هست و گفته است که با سماع اذان دیگر نماز را کامل بخوان. این صحیحه ابن سنان روایت سه باب 6 خیلی برکت برای ما داشت و گفت فرقی در حکم بین خروج و رجوع نیست. در روایت ده باب 6 هم همینطور بود. روایت ده احتلام بیوت را میگوید سندش هم سند خوبی است و صحیحه أبی البختری است.
در أبی البختری حرف خیلی است که ایشان ضعیف است یا قوی است؟ و من خیلی بررسی کردم نکتهای که به آن رسیدم جلد شانزده وسائل الشیعه صفحه 358 باب 29 آنجا یک روایت را نقل میکند و میگوید عَن ابی البختری وهب ابن وهب. جوری صاحب وسائل نقل میکنند که این ابی البختری اسمش همان وهب بن وهب است. لکن مامقانی در کتاب «تنقیح المقال» می گوید وهب بن وهب ابن ابوالبختری است، در هر صورت فرق میکند.
و اما ابی البختری له اصلٌ و ابن ولید و الکُلینی هر دو بزرگوار توثیقش کردند.

تنقیح المقال فی علم الرجال اثر شیخ عبدالله مامقانی
ابن ابی عمیر هم از ایشان روایت کرده و ایشان از اصحاب اجماع است. لذا اگر ما خود ابی البختری را درست نشناسیم چون بعضی از رجال میگویند اسمش معلوم نیست و آن وهب پسرش است اما علیایحال ابن ابی عمیر به او در نقل روایت اعتماد دارد. در سلسله روایت قبل از ابی البختری «سندی بن محمد» است. سندی ابن محمد در رجال به جای سندی اسمش «ابان بن محمد» است. این ابان بن محمد را هم کتاب رجال نجاشی به مافوق توصیف ازش تعدیل کرده و نقل عدالت از او میکند.

فهرست اسماء مصنفی الشیعه معروف به رجال نجاشی تالیف احمد بن علی نجاشی، از علمای قرن چهار و اوایل قرن پنجم هجری.
از طرفی روایت مذکور در کتاب «قرب الاسناد» است که مؤلفش عبدالله بن جعفر است و او میگوید من غیر از روایت صحیح در این کتاب نقل نمیکنم.

کتاب قُرْبُ الإسْناد از کتابهای روایی کهن امامیه تألیف عبدالله بن جعفر حمیری از علمای قرن سوم و چهارم.
روایت امام صادق (ع) از پدرشان است: اِنّ علیاَ (ع) کان اذا خَرَجَ مسافراً لم یقصّر من الصلاۀ حتی یخرُج من احتلام البیوت- احتلام بیوت را میگویند که همان استتار است، یعنی بحث اذان را اصلاً مطرح نمیکنند، یعنی حتی اگر اذان را هم میشنید آنجاییکه احتلام بیوت بود دیگر نماز را شکسته میخواندند.
در رجوع به شهرش هم باز روایت خوشبختانه همین است که هر دو را یکسان گرفته، وقتی هم برمیگشتند نماز را تمام نمیخواندند تا آنجاییکه بیوت دیده میشود.
انتهای پیام/
برچسبها: اذان, حد ترخص, درس خارج فقه, رجال نجاشی, روایت, سید ابوالحسن مهدوی, قرب الاسناد, نماز
مطالب مرتبط