ندای اصفهان- حجت الاسلام جواد جلوانی
(مدرسه علمیه صدر بازار اصفهان)
در ادامه تقریر درس خارج اصول آیت الله سید ابوالحسن مهدوی (دام ظله) و حواشی بر کتاب کفایه مورخ یکشنبه 5/11/99 که در ایام کرونا به صورت غیرحضوری برگزار شده است، به نظر طلاب و اساتید می رسد.
جهت دریافت دروس قبلی اینجا را کلیک کنید.
مقصد هفتم– اصول عملیه- تنبیهات استصحاب- اصالت تاخر حادث (جلسه 2)
***
بسم الله الرحمن الرحیم.
بحث در حالات چهارگانه در مجهوله تاریخ بود که آیا استصحاب در کدامش میشود؟
فرمودند زمانی که هر دو حدث مجهول التاریخ است گاهی وقت ها مفاد «کان تامه» هست و اثر شرعی برای یکی است اینجا استصحاب میآید. گاهی قسم دوم مفاد «کان ناقصه» هست در این صورت استصحاب نمیآید. حالت سوم به شکل «لیس ناقصه» باشد یعنی اثر شرعی هم برای یکی از این ها باشد منتها در زمان دیگری و برای عدم احدهما باشد که لیس ناقصه میشود و قسم چهارم هم مانند «لیس تامه» است. این 4 حالت: 1- کان تامه 2- کان ناقصه3- لیس ناقصه 4- لیس تامه است.
از این 4 حالت فقط حالت اول است که استصحاب در آن میآید و فرمودند که در 3 حالت دیگر نمیآید. در بحث امروز «لیس ناقصه» یعنی قسم سوم را توضیح می دهم و بنا شد نظرات حضرت امام(ره) و حضرت آیت الله خوئی را هم ملاحظه کنیم.
مثالش این است که ما زمان ملاقات لباس نجس با آب را نمیدانیم یعنی ما زمان کریت آب را نمیدانیم که چه زمانی کُر بوده است وچه زمانی لباس نجس من با او ملاقات کرده است. ما باید اینجا مثال را یک مقداری تصحیح کنیم و آن این است که بگوییم این آب در سابق کر بوده یا در سابق قلیل بوده است؟ این را باید واضح بیان میکردیم که متاسفانه واضح گفته نشده است. اگر آب در سابق کر بوده است و در زمان لاحق هنگام ملاقات با لباس نجس شک داریم که آب کر بوده یا نه؟ استصحاب کریت را تا حین ملاقات میکنیم، میگوییم دیروز کر بود و امروز هم با استصحاب میگوییم که کر است پس در هنگام ملاقات لباس نجس با آب کر ملاقات کرده است، اثر شرعی آن هم طهارت لباس است.
اگر مثال را عوض کنیم و بگوییم که آب قبلاً قلیل بوده و آب کم کم داشته به آن ضافه میشده است تا بیاید و به حد کر برسد، دیروز قلیل بود ولی امروز را شک داریم که تا حین ملاقات کر شده است. اینجا باید استصحاب قلت را بکنیم.
جناب آخوند رفتند به اینکه ما به ثبوت ملاقاتی که متصف به این صفت سلبیه است، اطمینان نداریم. وقتی یقین نداریم لذا میگویند استصحاب در این قسم سوم کمک نمیکند. مقتضای انتساب این است که ملاقات به این شکل حادث نشد که آن لحظه ای که این لباس ملاقات شد لحظه ای بودکه این آب کر باشد وقتی که اصل عدمش است؛ یعنی در واقع کری نبود که بخواهد ملاقات لباس با او در حین کریت باشد. این فرمایش صاحب کفایه است و ایرادی که ما به ایشان داریم میگوییم طهارت لباس که مترتب بر ملاقات آن هم در زمان حدوث کریت آب متصف به عدم نیست. اینطور که ایشان گمان داشتهاند باید برعکسش بگوییم، باید بگوییم طهارت مترتب بر ملاقات در زمان حدوث کریت یا بقای کریت است. لذا ما با استصحاب نصفش را تعبداً حل میکنیم و برای بقیه اثر شرعی اش را جاری میکنیم.
دوباره تکرار میکنم این عبارت کفایه چون ناقص است این را باید اضافه کنیم و بگوییم که این آب در سابق کر بوده یا قلیل بوده است چون اثر هرکدام از این ها دقیقاً ضد یکدیگر هستند و نمیتوانیم مجمل بگذاریم. اگر آب دیروز یقیناً کر بود و بعد کمکم آب رفته و کم شده امروز را شک داریم که آب کر است یا نه با استصحاب میگوییم که هنوز کر است پس ملاقاتی که امروز حاصل شده اثر شرعی آن طهارت لباس است. امروز لباس نجس در آن افتاده و آب کشیدند پس میگوییم لباس پاک شده است.
حالا مثال را برعکسش میکنم میگوییم اگر آب دیروز قلیل بود و چند سطل آب اضافه شد یا شیر آب را باز کردند و آب به جایی رسید که شک داریم که آب کر است یا نه. چون سابقاً قلیل بوده الان به غلظت آن در حین ملاقات استصحاب میکنیم و اثر شرعی اش چه چیزی است؟ این است که لباس هنوز نجس است.
در اینجا آیتاللهالعظمی خویی به جریان استصحاب قائلاند و صاحب کفایه گفتهاند که نه. آیتالله خویی میفرمایند که استصحاب در عدم موضوع جاری است. دقت کنید در عدم موضوع استصحاب جاری است اما در عدم وصل یا عدم محموله میگویند که استصحاب جاری نیست. عدم موضوع یعنی اینکه اگر ما شک کردیم در کریت آب پس میگوییم موضوع محقق نشده و کر نشده است ولیکن نسبت به وصل آن که آیا ملاقات در حین کریت بودهاست برای این میگویند که استصحاب اینجا جاری نیست.
ایرادی که به ایشان هست اینکه قبلاً نیز گفتیم ملاقات در مرحله معلول و مسبب است و ما نیاز نداریم در مرحله معلول اصلاً استصحاب جاری بکنیم. ما استصحاب را در مرحله سبب جاری میکنیم در مرحله مسبب دیگر جاری نمیکنیم. لذا دقت کنید مثالی که زدهاند این است، اینکه ما لباس را میخواهیم ببینیم که چه زمانی ملاقات کرده و آب هنوز کر بوده یا نه؟ این نسبت به علتش معلول است و علتش این است که این آب کر بوده یا نه؟ اگر سابقاً کر بوده و الان امروز شک دارم که کر است یا نه با استصحاب کریت را ثابت میکنم بعد مرحله سبب دیگر تمام است. حالا که لباس نجس با این آب که تعبداً میگوییم کر است ملاقات پیدا کرد قطعاً دیگر لباس هم پاک میشود و ما نیاز نداریم که دیگر استصحاب برای این بکنیم که آیا در حین ملاقات، ملاقات با کریت کرده است و بعد بخواهیم که استصحاب عدم جاری بکنیم این نمیشود.
حضرت امام (ره) فرمایش دیگری دارند میگویند استصحاب بهتنهایی جاری است ولیکن معارض است به عدم آخر فی زمانه. میگویند که این دو استصحاب با یکدیگر تعارض دارند، دقت کنید منظورشان این است که ما استصحاب کریت را بهتنهایی جاری میکنیم و میگوییم که آب قبلاً کر بوده و الان نیز کر است ولیکن در مقابلش معارضه این است که معارض استصحاب نجس بودن لباس است و لباس قبلاً نجس بوده و الان شک داریم که پاک شده است یا نه و استصحاب می گوید که هنوز نجس است.
به ایشان عرض میکنیم که هیچ معارضی ندارد؛ علتش هم این است که ما استصحاب را در حالت سابقه آب جاری میکنیم و حالت سابقش هم این است که گفتیم دو حالت دارد یا کریت است و یا قلت است هرکدام از اینها حاکم باشد ما استصحاب میکنیم و اما در موردش نمیتوانیم هر دو را جاری کنیم و میگوییم که قبلاً کر بوده و الان مقداری از آن آب رفته و شک داریم پس استصحاب کریت را میکنیم، به دنبالش ملاقات لباس و این آبی که مستصحب الکریه است سبب پاک بودن لباس می شود.
مثال را عوض میکنیم میگوییم که آب قبلاً قلیل بود و امروز شک داریم که اضافه شده و به حد کر رسیده یا نه؟ استصحاب می کنیم که هنوز قلیل است و درنتیجه لباسی که با آن ملاقات کرده است هنوز نجس است. آن ملاقات لباس با آب در مرحله مسبب است و اصلاً در مرحله سبب نیست که اینها در عرض یکدیگر باشند. آن علم اجمالی بود که کل واحده از طرفین را نمیتوانیم در آن استصحاب جاری بکنیم و یا اصل جاری بکنیم.
باز مجدداً صاحب کفایه در بیان آخر کلام خودشان را میفرمایند و ما نیز همان ایراد را داریم. ایشان میگویند که ما سه ساعت داریم، ساعت اول میدانیم که نه ملاقاتی حاصل شده و نه کریتی، دقت کنید اینجا مثال را واضح بیان میکنند نسبت به آب قلت بوده است نه کریت. اینجا است که ما ایراد پیدا میکنیم به کفایه که چرا مثالهایتان را اینگونه میزنید؟ ما سابقه آب را ممکن است کریت قرار بدهیم و ممکن است عدم کریت قرار بدهیم و مثال یکی نیست مگر اینکه بگویید این بهعنوان یک مثال است که دارم میزنم.
روی فرمایش ایشان آب روز قبل قلیل بود و ملاقاتی نیز حاصل نشد این برای ساعت اول است. ساعت دوم و سوم یعنی دو ساعت بعدش در ساعت دوم و سوم علم داریم که یکی از این دو اتفاق افتاده است اما استصحاب جاری نیست مثلاً در عدم کریت بخواهیم بگوییم در ساعت دوم چنانچه نمیتوانیم در ساعت دوم عدم ملاقات را جاری بدانیم چون در هر دوی آن احتمال نقض یقین را ما میدهیم و میگوییم که احتمال میدهیم که آن یقینی که داشتیم که آب سابقاً کر نبوده نقض به یقین ثانیه شده است و میگوییم که کر شده است. یا همان ملاقات نیز همین طور ملاقاتی که قبلاً حاصل نشد احتمال میدهیم در ساعات دوم نقض شده و ملاقات شده است.
ما دو ایراد به ایشان عرض میکنیم. اولاً عدم ملاقات در مرحله مسبب است و خود کریت یا قلت در مرحله سبب است و استصحاب سبب مقدم بر استصحاب مسبب است نه اینکه معارض با او باشد. ما همین طور استصحاب عدم کریت را تا زمان ملاقات میکنیم و میگوییم آن زمانی که ملاقات حاصل شده آب کر نبوده و قلیل بوده است.
اشکال دومی که به صاحب کفایه داریم احتمال انتقاض است، به ایشان عرض میکنیم که احتمال انتقاض که رد نمیکند، احتمال انتقاض و یقین میگوید که استصحاب را جاری بکن.
***
و اما صورت چهارم برای مجهوله تاریخ آنجایی است که اثر مترتب بر نبود یکی از این حادثین است در زمان حدوث دیگری، منتها به نحو «لیس تامه». لیس تامه یعنی عدم وجود، نه عدم وجود بهنحو یک صفت، یعنی اصلاً وجود نداشته است.
مثالش هم همان مثالی است که فردی از دنیا رفته، موت پدر یک حادث است و حادث دوم نیز این است که فرزندش کافر بوده و بعد مسلمان شده است و ما نمیدانیم آیا لحظهای که پدر مُرد بچه اش زودتر اسلام آورده بود تا ارث ببرد و یا اینکه فرزند بعداً اسلام آورد تا ارث نبرد. شک در تقدم و تاخر داریم، پس ما سه زمان داریم، فرض کنید روز پنجشنبه روزی است که به عدم هر دو یقین داریم و میدانیم که نه پدر از دنیا رفته و نه فرزند اسلام آورده است این یقین سابق هر دو است.
دوم روز جمعه هست که روزی است که به حدوث احدهما علم داریم که یا پدر از دنیا رفته است و اسلام فرزند نبوده و یا برعکس اسلام فرزند روز جمعه بوده و پدر نمرده است. اجمالاً میگوییم که یکی از اینها حادث شده است اما نمیدانیم که کدامش است.
زمان سوم روز شنبه است. شنبه زمانی است که ما یقین داریم که هر دو حادث محقق شده اما اینکه روز شنبه آیا ظرف برای کدام یک است و یا شنبه فوت پدر است و یا اسلام وارث است، آن را نمیدانیم چون میدانیم که یکی از اینها در شنبه واقع شده است اما کدام است؟ آیا فوت پدر است و یا اسلام وارث است را نمیدانیم.
لذا ما دو علم اجمالی داریم یک علم اجمالی که از موت مورث در زمان دوم که جمعه است حاصل شده و یا زمان سوم که روز شنبه است علیالبدل و این یک علم اجمالی است. و علم اجمالی دوم ما نسبت به اسلام وارث است و آن را هم علم اجمالی داریم و میگوییم که یا در روز جمعه واقع شد و یا در روز شنبه واقع شد علیالبدل. با توجه به عدم اسلام وارث روز استصحابش که پنجشنبه بود، اگر بخواهیم این را تا زمان موت پدر استصحاب بکنیم و بگوییم که این فرزند کفرش ادامه داشته و ارث نمیبرد ما نمیتوانیم این را استصحاب بکنیم. چرا؟ چون احتمال میدهیم که در زمان موت پدر که روز شنبه بوده است و زمان اسلام ولد روز جمعه بوده است و زودتر بوده و ما این احتمال را میدهیم و چون میخواهیم استصحاب بکنیم لذا یقین سابق ما که روز پنجشنبه بود نقض میشود و میگفتیم که اسلام نیاورده است و آن یقین پنجشنبه نقض به یقین لاحق ما میشود که در زمان لاحق یقین داریم که این آقا اسلام آورده است. در کفایه میگوید که در روز جمعه اسلام آورده است ظاهراً این عبارت غلط است.
خلاصه میگویند امکان استصحاب نیست چون زمان یقین با زمان شک اتصال ندارد. زمان یقین ما برای پنجشنبه است زمان شک ما یوم السبت است و اینها به هم وصل نیست. چون ما نمیدانیم این اسلامی که آورد آیا جمعه بوده است و یا شنبه بوده است؟ اینها یک روز بینش فاصله میافتاد. همین اشکال برای عدم موت مورث نیز هست، در روز پنجشنبه یقیناً مورث نمرده بوده و بخواهیم در جمعه استصحاب بکنیم و باز هم بگوییم که نمرده است و نمردنش را به روز بعد که روز شنبه است بیندازیم. چون ما احتمال میدهیم که اسلام وارث روز شنبه بوده و احتمال هم میدهیم که اگر روز شنبه بوده است زمان فوت مورث روز جمعه میشود.
لذا یقین داشتن ما برای پنجشنبه که میگفتیم نمرده است، به مردن روز جمعه وصل میشود یعنی احتمالش را میدهیم. ایرادی که اینجا به کلام صاحب کفایه است این است که این اتصالی که شما دارید میگویید یعنی از پنجشنبه تا شنبه یک روز بین آن وجود دارد این اتصال احتمالی است نه یقینی و من باز توضیح میدهم که ما احتمال میدهیم فوت در روز جمعه باشد در نتیجه زمان شک ما به زمان یقین ما متصل میشود. زمان شک روز جمعه است به زمان پنج شنبه که زمان یقین است وصل میشود. این یک احتمال است.
احتمال دوم احتمال خلافش است، یعنی ما احتمال میدهیم که مردن در روز شنبه باشد. اگر روز شنبه باشد، شنبه ثبت یقینی میشود و جمعه مشکوک میشود، لذا به روز پنجشنبه وصل نیست. لکن وقوع مردن در روز شنبه مشکوک است. درست است که ما یقین داریم که شنبه فوت شده است اما وقوع آن مشکوک است که آیا روز شنبه بوده چون احتمال هم میدهیم که جمعه بوده است، خلاصه ما احتمال انفصال میدهیم نه احرازش را و یقین نداریم که زمان پنجشنبه که نمرده با زمان شک که برای بعد است متصل است. ما این را احراز نکردیم که متصل و یا منفصل است. ما انفصالش را احتمال میدهیم و اتصالش را نیز احتمال میدهیم.
صاحب کفایه اینجا میگویند که موردی برای استصحاب نیست چون ارکان استصحاب اینجا اختلال دارد، نه اینکه بگوییم مورد استصحاب هست و جاری به خاطر معارضه نیست بلکه اصلاً میگوییم استصحاب جاری نیست. این تکه از عبارت کفایه خیلی عجیب است و واقعاً عبارت کفایه مغلق است و از موارد استثنایی است که مراد آخوند چه چیزی است و مشخص نیست که چه چیزی میخواهند بگویند و جالب است که محقق نائینی آمدهاند و یک تصویر از آخوند کردهاند و بعد به آخوند ایراد گرفتهاند و به دنبال این محقق نائینی، آیتالله خویی که شاگردشان هستند همین ایراد را گرفتهاند بدون اینکه اسمی از استادشان بیاورند که من این ایراد را از استادم گرفتهام این ایراد را به خودشان نسبت میدهند و ایراد استاد را قبول داشتند اما نسبت به خودشان میگویند.
محقق اصفهانی در کتاب «نهایۀ الدرایۀ فی شرح الکفایۀ» عبارت کفایه را به یک معنای دیگری تفسیر کردهاند و همچنین محقق عراقی نیز به یک معنایی در «نهایۀ الافکار» تفسیر کردند به همان شکلی که ما در تفسیر کلام آخوند گفتیم، حضرت امام نیز همین تفسیر را گفتند. حالا چه چیزی میخواهید بگویید؟ من هر دو مورد را عرض میکنم که خوب واضح بشود.

آیتالله شيخ محمدحسین اصفهانى غروى، مشهور به كمپانى (1296 – 1361ق)

تقريرات دروس آقا ضياء عراقى به زبان عربى
در «کفایه» ملاحظه میکنید که مرتب بحث انفصال زمان شک و یقین را میگویند و یا اتصال زمان شک و یقین را میگویند. آقایان آمدهاند و گفتهاند که یقین و شک دو امر درونی است آیا آخوند آن را میخواستند بگویند؟ یعنی آن زمانی که یقین دارد که پدر مرده است همان زمان هم به اسلام وارث شک دارد؟ یا اینکه زمانهایش فرق میکند گاهی میشود یک ساعت زودتر یقین پیدا میکند و خبر پیدا میکند که پدر مرده و یک ساعت بعد به او خبر میدهد که فرزندش مسلمان شده است. یعنی زمان یقین و شک زمانی است که این یقین و شکها در دل فرد هست و یا با هم بوده است یا یکی از آنها جلو بوده است. ولیکن ما احتمال میدهیم که صاحب کفایه منظورشان از زمان یقین و شک که زمان متیقن و زمان مشکوک است.
دقت کنید متیقن و مشکوک همان حیات مورث با فوت مورث بهعلاوه اسلام وارث است. من احتمال این را زیاد میدهم لذا باید یک ایراد به کفایه بگیریم که چرا کفایه تسامح کرده است و به جای اینکه حیات پدر را بگوید گفته است زمان یقین. درحالیکه زمانی که یقین پیدا میکند این زمان یقین برای کسی است که خبر را میشنود و در دلش نیز هست و کاری به مردن بیرونی نیست. مردن ممکن است عصر دیروز اتفاق افتاده باشد که متیقن یا مشکوک، مردن آن شخص است اما خبری که به من میرسد ممکن است امروز باشد ممکن است همان لحظه باشد.
خلاصه من فکر میکنم این تسامح را اینجا بپذیریم که صاحب کفایه (از مقام مقدس ایشان عذرخواهی میکنیم) یک تسامح در تعبیر کردهاند. حالا بگوییم اشتباه کردهاند همان بهتر است که بگوییم تسامح در تعبیر کردهاند، بنابراین منظورشان از اینکه میگویند زمان یقین و شک منفصل است منظورشان همان متیقن و مشکوک است.
با توجه به توضیحی که دادم دیگر وجهی برای اشکال نیست که آیتالله العظمی سید ابوالقاسم خویی در کتاب «مصباح الاصول» به کفایه ایراد گرفتند اما ایراد برای خود ایشان نیست گرچه اسمی از مرحوم آیت الله نائینی نیاوردهاند اما مشخص است که ایشان یک دوره نزد مرحوم آیت الله نائینی یاد گرفتهاند و بعد هم آن دوره را برای مرحوم آیتاللهالعظمی میلانی و آیتالله العظمی بهجت برای این دو بزرگوار گفتهاند و همان طور نقل قول میکردند درحالیکه هنوز در حد درس خارج نبودند که بتوانند درس خارج بگیرند اما درس استادشان را برای این دو نفر نقل میکردند. در هر صورت میخواهم بگویم که آیتالله خویی به درس مرحوم نائینی اشراف داشتهاند و از نائینی اشکال گرفتهاند.

ما در واقع میگوییم وجهی نیست که مرحوم نائینی اشکال بگیرند. در کتاب «اجود التقریرات» اشکالی که مرحوم نائینی گرفتهاند، آمدهاند به لفظ کفایه اعتماد کردند و گفتند که کفایه میگوید که زمان یقین و شک، بعد هم ایشان ایراد گرفتند وگفتند یعنی چه که شما تردد دارید که آیا اینها متصل است و یا متصل نیست؟ شخص به درون خود مراجعه میکند و میبیند که زمان شک و یقین متصل است و یا متصل نیست. و ایشان توضیح میدهند شک و یقین از صفات وجدانی است که اصلاً تردد در آن نمیآید؛ چرا شما میگویید که من تردید دارم؟ خب به دلتان مراجعه کنید میفهمید که من ساعت 8 شک داشتم و ساعت 9 یقین داشتم. گاهی میگویید وصل به هم است و گاهی میگویید منفصل است. لذا یا باید بگویید من احراز میکنم که اینها متصل به هم بود، این را مرحوم نائینی میگوید و خیلی واضح ایراد را گرفتند و گفتند که یا باید بگویید اینها به هم متصل است و یا از هم منفصل است و معنا ندارد که شما از نظر مصداقی بگویید که من نمیدانم در دلم که آیا شک و یقین به هم وصل است و یا از هم جدا است.
و بعد صاحب تقریرات مرحوم محقق نائینی تنزل میکنند و میگویند اگر آخوند منظورشان از اینکه میگویند تردید داریم زمان یقین و شک منظورشان است که متیقن باشد یا مشکوک باشد، یعنی آنچه که در خارج از ذهن من است یعنی فوت پدر با اسلام پسر. اگر آن باشد بله آن احتمال اینکه ما ندانیم به یکدیگر وصل است این احتمال وجود دارد اما یقین و شک را نگویید و این را تکرار میکند و میگوید زمان یقین و شک مربوط به دل انسان است و نه خارج، و انسان این را یا یقین دارد که وصل است و یا یقین دارد که وصل نیست و معنا برای تردد ندارد.
اما اگر از شک و یقین دریاییم و بگوییم مثلاً کتاب تسامح کرده و یا اشتباه کرده است و دقت نکرده است و به جای «یقین و شک» بردارید و عبارت «متیقن و مشکوک» بگذارید در این صورت قبول شک میکند و میشود که بگوییم اینجا گاهی متصل است و گاهی نمیدانیم.
حالا اینجا عبارت نائینی این است که اگر مشکوک و متیقن بگذاریم آن وقت اینجا مجال برای اینکه تردید پیدا بکنیم، هست. چرا؟ عبارتش را دقت بکنید، میفرمایند متیقن و مشکوک از صفات واقعی است. که ما به این عبارت نیز یک ایراد میگیریم که حقایق واقعی را گاهی ما تردید داریم که به یکدیگر وصل است و یا نیست. و بعد هم عرض کردم شاگرد ایشان آقای خویی هم از استادشان همین ایراد را به آخوند گرفتهاند اما نسبت نمیدهند که من این ایراد را از استادم آقای نائینی گرفتم.
انتهای پیام/
برچسبها: استصحاب, اصول عملیه, جواد جلوانی, درس خارج اصول, سید ابوالحسن مهدوی, سید ابوالقاسم خویی, کفایه
مطالب مرتبط