به گزارش ندای اصفهان، متن زیر که برای اولین بار در فضای مجازی منتشر می شود گفتار شماره ۳ حزب جمهوری اسلامی است که با عنوان «تکامل انقلاب اسلامی ایران» در تاریخ ۱۷/۱۰/۵۸ منتشر شده و در آن جلالالدین فارسی به مقایسه قانون گذاری و اداره جامعه در کشورهای مارکسیستی، دولتهای سرمایه داری و حکومت مکتبی در انقلاب اسلامی ایران می پردازد.
علاقه مندان و پژوهشگران می توانند آرشیو کاملی از جزوات و نشریات ارزشمند حزب جمهوری اسلامی را در پایگاه خبری تحلیلی ندای اصفهان مطالعه کنند. (اینجا را ببینید)
***
تکامل انقلاب ایران
گفتار شماره ۳ حزب جمهوری اسلامی
بسماللهالرحمنالرحیم
پیروزی انقلاب اسلامی و برقراری جمهوری اسلامی را به خواهران و برادران عزیزم تبریک میگویم……….
انقلاب ایران یک انقلاب اجتماعی است و جامعه را در زمینهها و از جهات مختلف تکامل میبخشد. اما تکامل انقلاب ایران از آن جهت است که انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی به دنبال انقلاب اعتقادی و تحول در افکار و عقاید صورت میگیرد. این تحول، تحول اعتقادی، فکری، که با زدودن و ترک خرافات و پندارها همراه است، انقلابی نیست که دفعتاً انجام بگیرد و نیز انقلابی نیست که جدای از انسانها صورت بگیرد، آنچنان انقلابی نیست که چیزی غیر از انسانها تغییر کند که به تبع آن و بر اثرش انسانها دگرگون شوند.
وضع کنونی انقلاب ایران متناسب است با تغییرات اعتقادی، اخلاقی که در ما ملت قبلاً و پیش از مرحله انقلاب سیاسی به وجود آمده است و همین تغییرات است که ضامن تغییر حکومت و اقتصاد و سایر شئون جامعه ایران است.
اینک انقلاب ایران را فقط از یک جهت بررسی کنیم تا بحث ما مختصر باشد، و آن جهت سیاسی است. انقلاب سیاسی ای که رخ داد، رژیم شاهنشاهی را تبدیل به جمهوری اسلامی نمود. خصوصیات رژیم سلطنتی چه بود؟
تسلط عدهای بر تودههای مردم یک نظام طبقات سیاسی که جامعه را تبدیل کرده بود به هرمی که قاعدهاش توده هایند و رأسش شاه، یک کانون سلطنتی صاحب امتیازات و مقامی غیرمسئول و مؤسساتی بهظاهر دموکراتیک ولی دروغین برای مسخ کردن اراده ملی برای دگرگون جلوه دادن خواست مردم.
شاه بود و دارودسته اش که قانونگزاری میکردند و روابط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه را تعیین می نمودند.
یک دیکتاتوری که با استبداد و بدون مشورت با مردم تصمیم میگرفتند و حکومت میکردند.
که این نظام طبقاتی تبدیل شد به جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی از نظر سیاسی یک نظام بی طبقه است. در این نظام، سلطه وجود ندارد که عدهای مسلط باشند و جمعی زیر تسلط. درحالیکه تمام فلاسفه سیاسی دنیا که به ادیان آسمانی معتقد نیستند معتقدند که مؤسسه سیاسی دولت و حکومت بدون سلطه وجود پیدا نمیکند، اساساً هر جا سلطهای به وجود آید حکومت و دولتی بوجود می آید.
در این خرافه فلاسفه ماتریالیست (چه مارکسیست و چه غیر مارکسیست) و مکاتب فلسفی، حقوقی و سیاسی سرمایهداری غربی شرکت دارند فلاسفه غربی می گویند:
“دولت عبارت است از سازمان تسلط قومی بر قومی دیگر.” مارکسیستها میگویند:
“دولت عبارت است از سازمان تسلط سیاسی یک طبقه بر طبقات دیگر که با یک انقلاب سیاسی و سرنگونی یک طبقه و روی کار آمدن طبقه دیگر به وجود میآید و دولت اساساً ابزاری است در دست طبقهای برای اینکه ارادهاش را بر طبقات دیگر تحمیل کند تا بتواند آن ها را استثمار کند و این استثمار را نظم سیاسی و حقوقی ببخشد.”
به همین جهت و از آنجا که مارکس و انگلس در اسارت این خرافه فلسفی و هم سیاسی بودند فکر میکردند که حتی پرولتاریا که از نظر آنها طبقه ایست غیر استثمارگر و از کدّ یمین ارتزاق میکند هم نه به شیوه دموکراتیک، بلکه با دیکتاتوری، بر بقیه جامعه به حکومت خواهد پرداخت و دیکتاتوری پرولتاریا از نظر داشتن سلطه و طبقاتی بودن سیاسی فرقی با دیگر نظامات ندارد.
من معتقدم که حکومت سرمایهداری از آن نوع که در غرب هست دموکراتیک است، و نه دیکتاتوری. ولی مارکس و انگلس و مارکسیستها میگویند:
درست است که در دموکراسی غربی همه در انتخابات حق رای دارند و به تساوی شرکت میکنند و در احزاب به طور آزادانه تقسیمبندی میشوند و فعالیت میکنند و آراءشان در یک تبادل نظر عمومی و از طریق مطبوعات شکل میگیرد و روزنامهها آزادند ولی سرمایهداران با در دست داشتن مؤسسات تبلیغاتی و مطبوعاتی و تسلط بر رسانههای گروهی از طریق فریب، اراده مردم را به نحوی که خودشان میخواهند شکل میدهند. این حرف و ادعای مارکسیستها است. بنابراین حتی اگر حرف مارکسیست ها درست باشد آنچه که در کشورهای اروپای غربی و آمریکا وجود دارد دموکراسی است، نه تسلط طبقهای بر طبقات دیگر. آن طبقات زیر تسلط نظامی قرار نگرفتهاند بلکه چون فریب خوردهاند به تبعیت یک طبقه درآمدهاند. تازه اگر حرف مارکسیستها و توجیهشان درست باشد باید اعتراف بکنند که در حکومتهای غربی سلطه به آن مفهومی که آنها برای دیگر حکومتها فرض کردهاند وجود ندارد.
اما از نظر ما مسلمانان در دموکراسی غربی هم سلطه وجود دارد؛ این سلطه عبارت است از سلطه تشریع یا قوه مقننه و حق قانونگزاری. چنین سلطهای در نظام جمهوری اسلامی وجود ندارد، چون تشریع و قانونگزاری نه حق کسی است و نه حق مردم.
اسلام میگوید:
مردم باید درباره نظامات حقوقی، درباره نظام اقتصادی جامعه، کلیات روابط اجتماعی، تحقیق کنند، مطالعه کنند و بر سر آن با هم توافق کنند. چنانکه مسلمانان وقتی به اسلام میگروند یا در صدر اسلام گرویدند، آزادانه و از روی تفکر و تدبر بر مجموعهای از روابط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و بر سر یک نظام حقوقی توافق کردند، توافق آزادانه و این لازمه ایمان به اسلام است. پس در حکومت اسلامی، کار اداره و حکومت براساس قوانین و اصول و روابطی که از پیش مشخص و فراهم است انجام میگیرد و قانونگزاری به مفهومی که در دیگر حکومتها هست وجود ندارد.
در جمهوری اسلامی از سلطه تشریع و قانونگزاری به آن مفهومی که در دموکراسیهای غربی هست یا در طول تاریخ وجود داشته یا در نظامهای دیکتاتوری یا در دیکتاتوری پرولتاریا و حکومت های سوسیالیستی و کمونیستی هست اثری نیست. این سلطه از نظر اسلام و مسلمین متعلق به خداست. مردم در کادر نظاماتی که مورد توافق جامعه است فقط می توانند قانونگزاری فرعی کنند که باید اسم آن را وضع مقررات گذاشت و چنانکه در دموکراسی، هر وزارتخانهای در چهارچوب مقرراتی که مجالس قانونگزاری وضع میکنند، می تواند وضع مقررات کند و این مقررات نسبت به قوانین مصوبه مجالس فرعی است و آن قوانین فرع است بر قانون اساسی. همچنین است در جامعه اسلامی. برای مردم در اینجا قانونگزاری به مفهوم تداوم در نظامات شرک و کفر اولاً محال است و ثانیاً اگر همه جمع شوند یا اکثریتی یا نمایندگان اکثریت مردم در مجلس گرد آیند، تا قانونی وضع کنند که مثلاً دروغگویی یا افترا را مجاز کنند یا عرقخوری و رباخواری را مجاز کنند، یا دزدی و قمار را تصویب کنند، کارشان لغو و بیاعتبار است و اساساً این کارها در صلاحیتشان نیست. چرا که مسلمانان روی خطوط کلی حیات اجتماعیشان، روی اصول نظامات جامعه توافق کردهاند و اینها را نمیشود نقض کرد.
از این جهت است که در جمهوری اسلامی به جای مجلس قانونگذاری باید دو مجلس داشته باشیم یکی مجلس فقها که مجلس قانون شناسان است و دیگری مجلسی از متخصصان تمام رشتهها، متخصصین کشاورزی، صنایع، معادن، علوم تربیتی، دفاع، اقتصاد و امثال اینها.
این است که انتقال از رژیم شاهنشاهی به جمهوری اسلامی یک انتقال و تحول تکاملی است.
انقلابی را که مارکسیستها وعده میدهند که در جامعه سرمایهداری رخ میدهد انقلاب سوسیالیستی است. میگویند طبقه پرولتاریا کارگران جامعه سرمایهداری علیه طبقه سرمایهدار انقلابی به راه میاندازند و پس از پیروزی به حاکمیت مطلقه میرسند. توجه داشته باشید که دیکتاتوری پرولتاریا از خیلی جهات مثل رژیم سلطنتی است و بدتر از رژیم سلطنتی. در بعضی از این دیکتاتوریها روشی عمل میشود که در سلطنت مطلقه غیرمشروطه وجود دارد. روش قانونگزاری و برنامهریزی در دیکتاتوری پرولتاریا مثل سلطنت، کاملاً مطلقه است.
در جامعه اسلامی اگر فقها جمع شوند نمیتوانند یکی از قواعد یکی از اصول حقوقی را که مسلمانان به آن معتقدند تغییر دهند. کارشان محدود است به قرآن و سنت و مکتبی که تودههای مردم به آن ایمان دارند. به عبارت دیگر قانونگزاریشان اولاً قانونگزاری نیست، ثانیاً مشروط است و مقید. اسم رژیم مشروطه از همین آمده است جمهوری اسلامی درحقیقت یک جمهوری مشروطه است اما در دیکتاتوری پرولتاریا کسانی را که در مجلس سیاسی پرولتاریای حزب کمونیست نشستهاند هیچ چیز مقید نمیکند، کارشان شبه مطلقه است. این از آنجا ناشی شده که میگویند پرولتاریا یا احتیاج به قید و شرط ندارد چون طبقهای است که از کار خودش ارتزاق میکند و اساساً استثمارگر نیست چون استثمارگر نیست حتماً خطاکار هم نخواهد بود و معصوم است. چرا معصوم است؟ برای اینکه طبق ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی، خطا، گناه، جنایت، جرم، اخلاقیات، خوی و عادات و رفتار آدم تابع وضعیت طبقاتی او است و وضعیت طبقاتی هر کس از طریق رابطهاش و رابطه خاصی که با وسایل تولید دارد و نقشی که در تولید دارد تعیین می شود.
افراد و طبقاتی که از طریق استثمار و مالکیت بر وسایل تولید ارتزاق می کنند دارای خوی و عادات ثابتی هستند و خوبی و عاداتشان فاسد است. آنهایی که از طریق کار ارتزاق میکنند و مالک نیستند خوی و عادات و افکار صالحی دارند، کارشان هم صالح است. به همین جهت است که در ماتریالیسم تاریخی آمده که اخلاق، روحیات، افکار و عقاید و فرهنگ و حکومت و حقوق رو بناست و زیربنا شیوه تولید و شرایط اقتصادی است. همه این مطالب بههمپیوسته است و باز به همین جهت است که مارکس می گوید وقتی پرولتاریا با دیکتاتوری خودشان به حاکمیت برسند جامعه بشر برای اولین بار در طول تاریخ آزاد می شود. باز به همین علت است که در دیکتاتوری پرولتاریا حاکمیت علاوه بر مطلقه بودن اختصاص به طبقه پرولتاریا دارد و دیگر طبقات جامعه از حق رای، از حق فعالیت سیاسی و از حق انتخاب نماینده یا به حکومت رسیدن و از حاکمیت محرومند.
یک حزب در جامعه کمونیستی حکومت میکند و آن حزب پرولتاریا است و پرولتاریا، طبقات زحمتکش از نوع دهقانان را رهبری میکند و در مجموع بر بقیه طبقات حکومت میکنند. پس طبق اعتراف آنها حکومت دیکتاتوری پرولتاریا از لحاظ سیاسی طبقاتی است. یک طبقه دارای حاکمیت سیاسی است و دیگر طبقات محکوم اراده و سیاست و رهبری و حاکمیت آن طبقه ممتاز است! چنان چه در نظام سرمایهداری به زعم آنها حکومت طبقاتی است و در نظام فئودالی و بردهداری به زعم آنها یک حاکمیت طبقاتی است.
از مختصات جمهوری اسلامی یکی این است که «سلطه» در آن وجود ندارد. دیگر اینکه از لحاظ سیاسی طبقاتی نیست. و دیگر اینکه حکومت متکی به یک مکتب است. «جمهوری» نشان میدهد که همه مردم در حکومت شرکت دارند؛ «اسلامی» نشانه این است که حکومت به اتکای یک مکتب فکری و عقیدتی انجام میگیرد. به همین لحاظ است که میخواهم عرض کنم که جمهوری اسلامی چیز مطلقی نیست بلکه واقعیت و امری نسبی است.
گفتم در جمهوری اسلامی «سلطه» وجود ندارد، پس حکومت در این نظام چیست؟
حکومت وظیفه است. اگر سلطه باشد حکومت عبارت است از یک حق و امتیاز. به همین جهت در فلسفه حقوق غرب و شرق اول بحث میکنند که حق چیست؟ و حق ناشی از چیست؟ سپس همه به اینجا میرسند که حق ناشی از سلطه است یا اگر هم آن را نتیجه حقوق طبیعی بدانند- مثل یک مکتب مبتنی بر عقاید رومیان- باز میگویند که در اجرا و تحققش احتیاج به وجود سلطه است. بر تمام سیستم های غیراسلامی حکومت عبارت است از یک «حق و امتیاز»، ولی در اسلام عبارت است از «وظیفه». همه وظیفه دارند و مسئولین دولتی هم وظیفه دارند.
وزیر بهداری در نظر اسلام همان دکتری است که سابقاً در مطبش بود و حالا که وزیر بهداری شده است «سلطه» ندارد، ماهیتش هم فرق نکرده است و همان آدم قبلی است، دارای هیچگونه امتیازی هم نیست، فقط شده مدیر خدمت عمومی بهداری.
وزیر آموزش و پرورش همان استاد یا دبیری است که درس میداد، حالا که شده وزیر، صاحبِ امتیاز و حقی نشده است یک وظیفه دارد و بس، و کارش اعمال سلطه نیست، کارش اداره آموزش و پرورش در سطح کشور است که یک خدمت عمومی است. همچنین است وزیر دفاع، چون فرقی با دیگران ندارد، نمیتواند سلطهای را نسبت به دیگران اعمال کند. باید وظیفه دفاع ملی را در سطح کشور اداره کند. از اینجهت است که در ارتش اسلامی، اطاعت کورکورانه نداریم. اطاعت کورکورانه در جایی است که وزیر دفاع یا فرماندهی کل قوا سلطهای را اعمال میکنند. یکی اعمال سلطه می کند و دیگران مجبورند اطاعت کنند به همین جهت در ارتش اسلامی اطاعت آگاهانه وجود دارد. البته انضباط آهنین هم هست، فرمانها به سرعت و بدون چونوچرا انجام میشود، پس از انجام شدن نظر داده میشود و اعتراض می شود. مگر اینکه فرمان صادرشده، فرمانی باشد مخالف اصول آشکار و «معروف» اسلامی که آنجا چون و چرا دارد و باید در برابرش تمرد کرد که لاطاعه المخلوق فی معصیه الخالق در موردی که از فرمان آفریدگار سرپیچی میشود فرمان هیچ آفریدهای بردنی نیست. مسلمانان در صدر اسلام این کار را انجام میدادند و برادران سرباز و افسر وطنپرست و دیندار ما هم آنگاه که دیدند فرمانها با اصول اساسی اسلام مغایرت دارد این کار را انجام دادند.
وقتی حکومت عبارت از یک «حق و امتیاز» نبود و یک وظیفه بود مسئولیت پیدا می شود زیرا درپی هر وظیفهای که بر عهده کسی گذاشته می شود سوال و جواب و حساب و کتابی هست. از هر حاکمی باید پرسید چرا این کار را کردی؟ چرا آن کار را نکردی؟ چرا این دستور را دادی؟ چرا آن دستور را ندادی؟ مقام غیرمسئول در حکومت اسلامی نداریم. این در رژیم سلطنتی بود که شاه غیرمسئول بود چون مقامش وظیفه نبود، حق و امتیاز بود و از باباش به ارث برده بود. همچنین است در دیکتاتوری پرولتاریا. آنجا حاکمیت و حکومت یک حق و امتیاز است ازاینجهت است که در حکومت سوسیالیستی و کمونیستی جای اعتراض نیست، هر کس اعتراض کرد که تو سرش میزنند، اگر اعتصاب کرد میگویند این خائن به طبقه کارگر است! و پوستش را میکنند. چرا؟ به چند علت:
اولاً: آنها که بر سر کارند و حکومت میکنند، صاحبان انحصاری حق حاکمیت اند، آن ها نخبه پرولتاریا هستند و زبده جامعهای که در یک حزب پرولتاریائی متشکلند و اسم آن حزب را گذاشتهاند “حزب مارکسیست- لنینیست” درصورتیکه لقب استالینیست و آن اضافه شده باشد و دوآتشه و سه آتشه خواهد شد و کار خیلی مشکل خواهد بود.
ثانیاً: به این علت که معصومند. چرا آن حکام معصومند؟ چون پرولتر هستند و پرولتر کسی است که استثمار نمیکند و مالک نیست پس فاسد شدنی نیست. پرولترها از آنجا که در جامعه سرمایهداری زندگی میکردند ممکن بود از نظر اخلاقی و فکری تحت تاثیر اخلاق سرمایهداری فاسد شوند اما این فساد سطحی است نه عمقی. از نظر ماتریالیسم تاریخی آنچه تعیینکننده است همان وضع طبقاتی آدم است و رابطه اش وسایل تولید و نقشی که در تولید دارد و چون رابطه و نقش تولیدی کارگران صنعتی، نوع خاصی است آنها هیچوقت عمیقاً فاسد نمیشوند حتی در جامعه سرمایهداری! پس آنها آدمهای صالح و خوبی هستند و معصومند و همیشه همینطور میمانند.
با توجه به این تفکر و ادعای مارکسیستی است که میبینیم وقتی مردمی گرفتار حاکمیت طبقه پرولتر و یک حزب مارکسیست- لنینیست می شوند، هیچ امیدی به نجات خویش ندارند و عملاً رهایی از چنگال آن غیرممکن می شود، زیرا در آنجا نه حق مخالفت دارد نه حق رای و نحوه اعتراض و اعتصاب. حاکمیت معصومین! در جامعهاش برقرار است! به همین علت ما تاکنون کمتر دیدهایم که رژیم یک جامعه کمونیستی سرنگون شود. این پدیده علل دیگری هم دارد که مربوط به بحث ما نیست.
در جامعه و حکومت اسلامی حاکم، نهتنها کارش را وظیفه میداند، بلکه اموالی را هم که در اختیار دارد، امانت میشمارد و خودش را نسبت به آن ها متولی و امانتدار میبیند یک امانتداری باز هم مشروط. همانطورکه حکومتش مشروط بود، تولیتش هم مشروط است.
فرض کنیم وزیر دارایی یا نخستوزیر یا مجلس اینها درآمدهای کشور را باید از راههای معینی به دست بیاورند و به بیتالمال و خزانه عمومی بریزند و نیز به طریقی که در قرآن و سنت مشخص است، صرف کنند. اما در سلطنت پهلوی و در دیکتاتوری پرولتاریا چنین شرط هایی وجود ندارد. حتی خرجهایی که مارکس و انگلس میگفتند، در جامعه سوسیالیستی وجود ندارد و نباید وجود داشته باشد به شکل رسوایی وجود دارد! بعد که لنین آمد، گفت: آن حرفهای مارکس و انگلس مال آن جامعه سوسیالیستی و کمونیستی بوده است که آنها فکر میکردند به وجود خواهد آمد و نیامد. و اگر در چنان جامعه چنان بشود که نشد و ممکن بود، بشود این حرف مال آن جامعه بوده است نه جامعه ما. اگر آنها (مارکس و انگلس) گفتند که فقط حکومت سرمایهداران است که پولهای هنگفتی صرف ارتش و ارتشیها و دستگاههای انتظامی و پلیسی میکنند و در حکومت پرولتاریا نه ارتش هست و نه سازمانهای پلیسی و جاسوسی، اشتباه کردهاند. این را درباره جامعه سرمایهداری ای گفتهاند که به تکاملش رسیدهاست و در آن پرولتاریا اکثریت دارد و انقلاب میکند، نظیر جامعههای غرب اروپا و آمریکا، در آنجاست که دولت رو به انحلال و زوال می رود و ارتش و مؤسسات انتظامی (که به عقیده مارکسیستها ابزاریست در دست یک طبقه برای استثمار طبقات دیگر) از بین میرود. اما چون جامعه روسیه نیمه فئودالی بود و اینجا روشنفکران، پیشتازان انقلاب بودند نه کارگران و دهقانان پس دولت در اینجا به این زودی از بین نمیرود، چنین و چنان می شود!
این بحثها را لنین در کتاب «دولت و انقلاب» کرده است و اینجا جایش نیست. البته لنین نوید میدهد که دولت بعدها از بین خواهد رفت. یک بهانه از بهانههای کمونیست در حفظ ارتش پرخرج و وحشتناک این است که تا رژیمهای سرمایهداری غربی وجود دارد این ارتشها و این سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی برای خنثی کردن توطئههای سرمایه داران باید بماند. لکن شک نیست که تمام این حرفها دروغ و باطل است و توجیهاتی است برای اینکه دار و دسته حاکم بر اتحاد شوروی بتواند سلطهاش را بر کل جامعه اعمال کند. میبینیم بودجه هنگفتی در حاکمیت پرولتاریا در شوروی صرف مؤسسات پلیسی و ارتش می شود. حجم ارتش شوروی نسبت به جمعیتش مثل حجم ارتش آمریکاست نسبت به جمعیتش. بودجه ارتش شوروی نسبت به درآمد ملی آن همان نسبتی را دارد که بودجه ارتش انگلیس یا فرانسه و آمریکا به درآمد ملی همین کشورها.
در نظام دیکتاتوری پرولتاریا هیچ چیز وجود ندارد که مانع از این شود که دولت پرولتاریا، (حزب مارکسیست- لنینیست) اینهمه خرج تسلیحات ارتش کند. پیشبینیهای مارکس و انگلس که در جامعه بی طبقات ارتش ضرورت ندارد بحثی طولانی میخواهد. در جائی این بحث را مطرح کردهام نمیخواهم این جا وقتتان را بگیرم. آنها حتی دروغ میگویند که این ارتش را برای مقابله با خطر کشورهای سرمایهداری نگه داشتهاند. دروغ بودنش هم بهاختصار این است که اولاً در جنگ با آمریکا یا اروپای غربی ارتش کلاسیک به کار نمیرود، سلاح اتمی به کار میرود و چند هزار نفر- مثلاً ده هزار نفر- کافی است که این سلاحها را به کار ببرند. اگر دولتی هم چنین سلاحهایی به کار ببرد طرفین جنگ خاکستر می شوند نه اینکه تنها دشمن و یکی از طرفین نابود شود. اگر جنگی میان ابرقدرتها باشد جنگ اتمی است وگرنه جنگی نیست. این نظر بزرگترین تئوریسینهای نظام عالم است و شورویها هم به آن معتقدند.
علاوه بر این دروغ، آنها میگویند که ارتش وقتی از بین میرود که در کشورهای سرمایهداری انقلاب پرولتاریایی سوسیالیستی به وقوع بپیوندد. میگوییم ارتش را شما برای اروپای غربی و آمریکا نگهداری نمیکنید بلکه برای چین سوسیالیستی نگهداری میکنید، به این دلیل که بخش اعظم ارتشتان الآن مقابل برادرهای سوسیالیستتان است، درحالیکه مارکس و انگلس میگفتند اصلاً پرولترها و سوسیالیستها با هم نمیجنگند، آتش جنگ را طبقات سرمایهدار بر میافروزند. پرولترکجا استثمار دارد؟ یک جنگ یعنی استثمار در سطح جهانی؛ جهانخواری استثمار در سطح جهانی یعنی امپریالیسم و امپریالیسم به قول انگلس عالیترین مراحل تکامل سرمایهداری است. ولی امروز شوروی معتقد است که چین امپریالیسم است! چینیها معتقدند که پرولتاریای اتحاد شوروی پس از ۶۰ سال که در مکتب ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی پرورش پیدا کردهاند باز استثمارگر و استعمارگر و امپریالیست شدهاند.
نسل دوره قبلی رفته و نسل بعدی از کودکستان افکار مارکسیستی را خوانده و یاد گرفته و تربیت شده است و ریشه استثمار هم برافتاده است، ولی یکباره سر و کله استثمارگری و امپریالیسم در بطن جامعه سوسیالیستی شوروی پیدا شده است! رفقای چینی می گویند: دولت شوروی سیاست امپریالیستی دارد و توسعهطلب است و تجاوزکار و متحد و همدست امپریالیستهای آمریکایی. راست هم میگویند همین پدیده اسلحه فروشی دولت شوروی گواه آن است.
دیگر این خرج بزرگ و هنگفتی که در دیکتاتوری پرولتاریا انجام میشود هیچ قانونی هم نیست که جلوی آن را بگیرد و هیچ اعتراضی هم ممکن نیست، اگر اعتراض کند به شما خواهند گفت که: شما به پرولتاریای معصوم اعتراض میکنید که پولها را به هدر می دهد. در اینکه از چه راههایی پول به خزانه اتحاد شوروی و خزانه طبقه پرولتاریا بریزد، آیا قید و بندی هست؟ نه! حکومت پرولتاریا و دولت مارکسیست- لنینیست شوروی از راه اسلحه فروشی به رژیمهایی از قماش شاه کسب درآمد میکند! تمام مارکسیست های عالم می گویند اسلحه فروشی پدیده سرمایهداری است و فقط سرمایهدارهای نفت طلب فاسد ضد انسانند که این کالاهای مرگ را تولید کرده آنگاه به ملتهای ضعیف میفروشند تا استثمارشان کنند. خوب، شما پرولتاریای اتحاد شوروی که در حزب مارکسیست- لنینیست یا استالینیست شوروی متحدید و متشکلید! چرا به این پدیده اعتراض نمیکنید؟ اصلاً چرا خودتان مرتکب این پدیده میشوید؟
چرا اعتراض نکردید که ملت ایران و تودههای مردم ایران چه احتیاجی به این سلاحهایی دارند که دولت اتحاد شوروی به رژیم شاه دستنشانده آمریکا میفروشد؟ اینها احتیاج به درمانگاه و مدرسه دارند، دهقانهاشان احتیاج به خانه دارند. پول نفت را تو ای شاه! ای نماینده سیاسی سرمایهداری وابسته در ایران صرف ساختن خانه برای دهقانان ایران بکن، مخصوصاً در این مناطقی که دستخوش زلزله می شود! تو ای پرولتاریای اتحاد شوروی! چه کارهای که به این رژیمها و خیانتکاران رسوا، اسلحه میفروشی!؟
چنین است وضع طبقه حاکمه دولتهای سوسیالیست و کمونیست!
اما در نظام حکومت اسلام، حکومت کنندگان حق ندارند از راههای نامشروع درآمدی به خزانه عمومی بریزند یا با فاسد کردن مردم، درآمدی گردآورند یا مثلاً شراب فروشی و قماربازی و مراکز فساد مالیات بگیرند و به خزانه عمومی بریزند. کار حکومت کنندگان در جمهوری اسلامی در زمینه اقتصاد و دخل و تصرفی که در اموال میکنند، کاملاً مشروط است. هر حکومتکنندهای نسبت به اموالی که در اختیارش هست، باید مثل امانت عمل کند. علیبنابیطالب علیهالسلام به استاندارانی که میفرستد میگوید: “ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه”. این کار دولتی تو مایه خوردن یا تیول تو نیست ولی آن کار امانت و سپردهای در گردن تو است.
اصطلاح فرنگی تیول ترجمه طعمه است. یعنی ملک تو نیست که هر طور بخواهی استفاده کنی. مثلاً حالا که وزیر دفاع شدی بولدوزرهای وزارت راه را به املاک شخصی خودت ببری و آنجا را هموار و درختکاری کنیم و بهره ببری، چنانکه آن سپهبد تبهکار در رژیم سلطنت کرد و بعد خودشان محاکمهاش کردند و خیلی هم بودند که محاکمه نکردند. کار دولتی تیول نیست، پس چیست؟ امانت است. کارمند و استاندار و وزیر باید امانتدار باشد. تمام مردم باید ناظرش باشند. یک نظارت عمومی در کار است.
اما در اتحاد شوروی این اموال به تصرف چه کسی درمیآید؟ به تصرف حکامی که خود را نماینده پرولترها معرفی مینمایند! و از طرف حزب تعیین شدهاند چه میکنند؟ داستانش معلوم است همان کاری را میکنند که در رژیمهای فاسد استبدادی انجام میدهند و در رژیمهایی مثل فرانسه و آلمان غربی هرگز انجام نمیدهند، زیرا مردم این کشورها مثل یک جامعه اسلامی مراقبند که اموالشان را حکام ندزند، مدیران کارخانهها ندزدند.
در نظامهای دموکراسی غربی هیچوقت نمیگویند که حکام معصومند. میگویند خطاکارند. این فقط در دیکتاتوریهای کمونیستی است که شما نمیتوانید کار حکام و مدیران جامعه را زیر نظر و تحت مراقبت بگیرید و در صورت خطای آنها به آنها اعتراض کنید. یک مارکسیست بیاید بگوید و نشان دهد که در تاریخ اتحاد شوروی- چه در دوره لنین و چه در دوره استالین، کارگران در این مورد و در یک روز به فلان مدیر یا به فلان استاندار یا وزیر اعتراض کردند. اعتراض و انتقاد به حکام، محال است. آن را با شکنجه و گلوله خاموش میسازند؛ آنوقت چقدر دزدی می شود! چرا میشود؟ نهتنها حکام فاسدند، در جامعه شوروی، بلکه مردم را هم این مکتب ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی فاسد کرده است. بعد از مرگ استالین که دزدها را از زندان رها کردند رقم کسانی که به جرم مرغ دزدی آزاد شدند وحشتناک بود. مزرعهها اشتراکی است. مرغها مال همه است. مرغ هم که مثل درخت نیست که تا احتیاج به اره کردن باشد و اگر ارهاش کردند معلوم باشد، هرکه مرغی نزدیک خانهاش آمد آن را میگیرد و میخورد.
مردم را هم فاسد کردند به چند طریق. یکی از طریق تربیتی ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی، دیگر از طریق اینکه خود حکام سارقند. حاکم و مدیر و رییس اداره که به خدا و قیامت معتقد نیست و اینها را خرافه میداند و باطل، وقتی تحت مراقبت مردم هم نباشد و مردم مقام عصمت برایش قائل باشند طبعاً فاسد خواهد شد. رییس اداره و مدیر کارخانه می گوید: من منتخب حزبم، منتخب حزب یعنی چه؟ یعنی از چند صافی عبور کرده است. در آنجا ادعا میشود که نخبه افراد جامعه را مدیر کارخانه و مدیرکل و رییس اداره و فرماندار و استاندار میکنند. در جامعه کمونیستی نهتنها نظارت مردم بر حکام معنی ندارد، بلکه حتی در داخل حزب هر کس به کمیته مرکزی اعتراض کند پدرش را درمیآورند، اگر نگیرند و شکنجهاش نکنند، در انتخابات بعدی از صندوق درنمیآید. سرگذشت دوره استالین و استالینیزم بهترین گواه است که اعضای کمیته مرکزی را که با او و سیاستش مخالفت می نمود دستگیر کرده، سربهنیست میکردند یا بدترین اتهامات را به آنها میزدند و لکهدار و لجن مالشان نموده به حیاتشان خاتمه میدادند. حتی توی دفتر سیاسی یعنی مغز سیاسی حزب که حاکم و ناظر بر کمیته مرکزی است، که آن هم حاکم است بر حزب، و حزب بر طبقه و طبقه بر تودههای مردم، استالین هر یک از اعضای همین دفتر سیاسی کمیته مرکزی را که با سیاست وی ابراز مخالفت مینمود میگرفت و میکشت. به دست کی؟ به دست یک ساواک در رأسش «بریا» قرار داشت. این «بریا» را بعدها گرفتند به این اتهام که جاسوس شماره یک امپریالیسم بوده است و به همین جرم محکوم شد!
وقتی در جامعهای اسلامی مقام قضا “قضاوت” مقام وزارت، مقام استانداری و فرمانداری، مقام سفارت و دیگر مقامات حکومتی و اداره کارخانه مسئولیت بود، وظیفه ای بود و نه حق و امتیاز، و وقتی صاحب آن مسئولیت با چنین تلقی که خودش دارد و مردم دارند، امانتدار بود و نتوانست بدزدد یا حیف و میل کند، بسیاری از مفاسد از بین میرود و پایان مییابد. مثلاً این مفاسد بزرگ که دیگر افراد شارلاتان طمع نمیبندند تا فریب مردم و با نیرنگ پست و مقامی را به دست آورند. به فرض که به دست آوردید چه کار میکنید؟ نمیتوانید چیزی بدزدید، نمیتوانید تحکم کنید، نمیتوانید خودسرانه فرمان بدهید و دخل و تصرف بکنید. از تمام جهات مشروط و مقیدید و تحت نظارت مردم.
فریب هایی که در دموکراسیهای غربی هست و این زد و بندهایی که در دیکتاتوری پرولتاریا هست که هم برای رسیدن به پست و مقامی می روند سر میسپرند و جزو باندهای مسلط و قوی میشوند و نوکر آنها می شوند بدان علت است که پست و مقام و بهاصطلاح «نان و آب» دارد! اینها در جامعه اسلامی نیست به همین جهت است که ما روایات و احادیثی داریم که رسول اکرم صلوات الله و سلامه علیه میفرمایند:
” نکوهیده است کسی که به دنبال مقام دولتی برود.” اینکه در غرب خودشان را کاندیدا میکنند و نامزد پستهای ریاستجمهوری و وزارت و نمایندگی میکنند و مسابقه انتخاباتی میگذارند و پول خرج میکنند و دروغ میگویند و مردم را فریب میدهند برای چیست؟ برای این است که این پست را به دست بیاورد و سوءاستفاده سیاسی و اقتصادی کند. به همین جهت در اسلام مردم باید به کسانی رأی بدهند که نمیآیند خودشان را کاندیدا کنند، به کسانی که از پی مقام نمیدوند و نمیآیند برای خودشان تبلیغ کنند و زد و بند کنند و پول خرج کنند. این تربیت اسلامی است. از اینجاست که برمیگردیم به مطلب اول که گفتم مردم باید صالح بشوند، مردم باید ببینند نظام حکومت اسلامی چیست؟ و چگونه است. هر قدر ما مسلمان بشویم و مکتب اسلام را بهتر بفهمیم و متخلق به اخلاق اسلامی بشویم همان قدر حکومت ما به طرف حکومت اسلامی پیش می رود.
چون حکومت وظیفه است و امانتداری است و وسیله ای نیست که آدمی نفعی از آن ببرد یا تحکیمی با آن به دیگری بکند حاکم باید در سپردن وظایف و کارهای دولتی مصلحت مردم را در نظر بگیرد و داناترین و باتجربهترین و پرهیزکارترین اشخاص را به این امور بگمارد، قوم و خویشانش یا دوست و رفیقانش را منصوب نکند درحالیکه میداند آنها لایق نیستند. باید در جامعه بگردد، اگر میخواهد وزیر کشاورزی انتخاب کند باید ببیند در میان مهندسین کشاورزی کدامیک داناتر یا باتجربهتر و پاکدامن تر و امانت دارتر است، او را انتخاب کند گرچه دور باشد و عضو حزبش نباشد، گرچه قوم خویشش نباشد.
میدانیم که شاه در این مورد چگونه عمل میکرد و برای کار دولتی چه کسانی را نصب مینمود. خواهرش، برادرش، دامادش، نوکرهایش، غلام خانه زادش، هرکه دستش را میبوسید. اینها را منصوب میکرد. عثمان را چه مهاجران و انصار مورد اعتراض قرار دادند؟ برای اینکه میگفت این داماد من است. آن برادر شیری من است. آن نمیدانم چه کارهی من است. نمیگشت صالحترین آدمها را انتخاب کند، افرادی را منصوب کند که در هنگام ضعف اسلام و ناتوانی مسلمین به پیامبر ایمان آورده بودند و شکنجه و ناراحتی را تحمل کرده بودند و تن به هجرت سپرده بودند و خانه و یار و دیارشان را در راه اسلام و تشکیل دولت اسلامی ترک کرده بودند.
علیبنابیطالب علیهالسلام به او میگفت: تو باید کسانی را به مقامات دولتی بگماری که به مسلمانان بیشتر خدمت کرده باشند و یا حداقل فداکاری کرده باشند. امروز هم در حکومت اسلامی باید برای انتخاب وزیران، استانداران، قضات، نمایندگان مجلس از اینگونه اشخاص استفاده شود. انتخاب نمایندگان مجلس کار شما مردم است. نصب وزیران و مدیرکلها و معاونین وزارتخانهها و استانداران، فرمانداران، کار دولت است، کار دولت موقت. اینها نباید تنها کسی را که جزء باندشان است به مقامی منصوب کنند. آن شاه بود که دامادش را سفیر کبیر آمریکا میکرد، اگر در دولت اسلامی کسی دامادش را سفیر آمریکا بکند معلوم میشود ما هنوز از رژیم سلطنتی به جمهوری اسلامی منتقل نشدهایم.
حکام در جامعهای اسلامی باید قانون را اجرا بکنند بدون حب و بغض. همه در برابر قانون برابرند در اجرای قانون کیفری اسلام نباید نسبت به مجرمین دستخوش عطوفت شوند، عدالت را باید در مورد مجرمین اجرا کنیم و هم درمورد ملت. اگر حاکمی یا کسی نسبت به کفار، نسبت به دشمنان ملت، نسبت به شکنجه گرها و ساواکیها و وزرای سابق دستخوش عطوفت شد، او هنوز در جاهلیت قرن بیستم زندگی میکند. همه ما خوی و عادات این دوره جاهلیت را در خودمان داریم منتها نسبت هایش فرق میکند. باید با این آثار روحی و اخلاقی جاهلی در خودمان و در تودههای مردم و در دولت مبارزه کنیم.
این را من در سخنی که در دانشگاه صنعتی تهران تحت عنوان «ضدانقلاب در دولت» داشتم عرض کردم در دستگاههای دولتی، در سیاست دولت، در خود دولت، ضدانقلاب وجود دارد. به چه صورت؟ اگر بهصورت افراد نباشد به صورت بقایای روحی و فکری و اخلاقی سلطنت و دوره شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله هست، اگر وزیر خیال میکند که باید در یک کاخ مجلل و تجملی به کار بپردازد نه در یک اتاق ساده هنوز در وجودش از این آثار جاهلی هست، او «سلطنت زده» است. و یکی از استاندارانی که برادر عزیز من است برای دفتر کارش اتاق سادهای را اختیار کرده و اطرافش را نیمکت گذاشته است و کارمندان همان جایند و مراجعین نیز همانجا مثل صدر اسلام. کاخ استانداری را ترک کرده است. امام در روزهای اول انقلاب فرمودند که وزیران باید این تجملاتی را که توکاخ هاست بریزند بیرون و ساده زندگی کنند. این تجملات، وزیر را فاسد میکند و بعد خیال میکند با مردم فرق دارد و حرفهایش طور دیگر می شود. ادا و اطوارش و حرکاتش تغییر می کند، طرز کارش جور دیگر می شود.
همچنین مردمی بودند که در جریان مبارزات ما علیه شاه و امپریالیسم آمریکا شرکت مؤثر نداشتند. اگرچه جزو مجاهدین بودند ولی جزو قاعدین بودند نه جزو مجاهدین مسلح، درباره آیه شریفه “فضّل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما”بعضیها متأسفانه فکر کردهاند که قاعدین مجاهد نیستند، نه، قاعدین هم مجاهدند. آن مجاهدینی که بر قاعدین برتری یافتهاند، مجاهدینی هستند که مبارزه مسلحانه هم میکنند. آنان به جنگ رفتهاند، ولی قاعدین به جنگ نرفتهاند اما به مجاهدات غیرمسلحانه پرداختهاند. اگر کسی مجاهد نباشد مسلمان نیست.
«قاعدینی» که در مرتبهای پایینتر از مجاهدین قرار گرفتند کسانی بودند که در دوره مدنی هنوز مثل مسلمانهای دوره مکی بودند. در دوره مکی پیغمبر جهاد میکرد اما نه جهاد مسلحانه و در همان دوره است که خداوند به او میفرماید: “وجاهدهم به جهاداً کبیرا”- با کفار به وسیله قرآن جهاد بکن، یعنی جهاد ایدئولوژیک و تبلیغاتی. این قاعدین دوره مدنی کسانی هستند که جهاد ایدئولوژیک میکنند، جهاد تبلیغاتی میکنند، جهاد سیاسی میکنند، اما از نظر نظامی نشستهاند، همراه مجاهدینی که به جنگ رفتهاند نرفتهاند و مبارزه مسلحانه نکردهاند. این است که آنها بر اینها برتری دارند وگرنه هر گاه کسی تمام مراتب جهاد حتی جهاد با نفس را که عبادت باشد ترک کند مسلمان نیست.
ما کسانی را در میان ملت خودمان و در دولت داریم که در جهاد مسلحانه شرکت نکردهاند و روحیاتشان با روحیات آنهایی که در جهاد مسلحانه شرکت کرده اند، فرق دارد، آن که جهاد مسلحانه کرده است، آن که به چشم خود دید برادرش شهید شده و به خون خود گلگون گشته است، آن که دید دخترش را میکشند، یا پسرش را شکنجه میکنند روحیهاش روحیه دیگری است و به روحیه انسان مؤمن کامل نزدیکتر است. مجاهدینی که مبارزه مسلحانه کردند هرگز نسبت به کفار و مجرمین و نگهبانان رژیم امپریالیستی سلطنتی پهلوی رحمی به دل راه نمیدهند. آنان به ملت خودشان و به نسل آینده ترحم می کنند. آنان برای انقلاب دلسوزند. آنان “رحماء بینهم و اشداء علی الکفار”ند.
اما آن تیپ دیگر چگونه است؟ آنها جای رحم و جای شدت را نمیدانند و نسبت به جنایتکاران تردید دارند، هنوز نمیدانند باید آنها را مجازات کنند یا نه؟ گفتم که اینها در دولت هم وجود دارند. به همین دلیل بود که بعضی میخواستند آییننامههایی برای دادرسی در دادگاه انقلاب وضع بشود که خیلی از کارگزاران رژیم طاغوتی از کیفر اسلامی جان بدر ببرند و بعضی از افراد مهم دولت میگفتند که: باید بر بالای دادگاه انقلاب بنویسیم این آیه شریفه را ” وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى” کینه نسبت به دستهای شما را وادار نکند که نسبت به آنها عدالت به خرج ندهید، عدالت ورزید که به خدا پروایی نزدیکتر است.
این شخص دولتی که بزرگ هم هست، این نقص و خلل روحی را دارد که نمی داند عدالت را همان طور که نسبت به جنایتکارها باید رعایت کنیم نسبت به خانوادههای شهدا، نسبت به ملت ایران که شهدا فرزندان و خواهران و برادرانشان هستند نیز باید رعایت کنیم. او اصلاً نمیداند که این آیه راجع به کفار است و باید نسبت به آنها عدالت را رعایت بکنیم، وانگهی چرا آیات دیگر را بر سر در دادگاه ننویسیم؟ اینکه کسی بیاید از میان آیات قرآن که در یک موضوع هست فقط یکی را که مطابق میل اوست انتخاب کند و همان را بالای دادگاه بگذرد مصداق “یؤمن ببعض و نکفر ببعض” خواهد بود یعنی به قسمتی از اسلام ایمان بیاورد و به قسمت دیگران نیاورد.
درست است که ما باید عدالت را نسبت به مجرمین رعایت کنیم و اینها اگر اسیرند و در زندانند به آنها غذای خوب بدهیم به آنها اهانت نکنیم، آنها را نزنیم، تنها کارمان در حق آنها این باشد که قانون جزایی اسلام را در موردشان به اجرا دربیاوریم. اما عدالت را نسبت به مردم هم باید رعایت کنیم: “و لکم فی القصاص حیاه یا اولی الالباب.” اگر خردمند باشیم میفهمیم که اجرای قانون جزای اسلام مایه حیات ملت ماست ملت ما که به آن روز در زمان سلطنت پهلوی افتاده بود برای این بود که انتقامگیر نبود، قهرمانان مشروطه ما را کشتند، در نهضت ملی وقتی رضاخان پالانی رفت و مردم آزاد شدند، ما نرفتیم انتقام بگیریم از آنهایی که دیکتاتوری بیستساله را بر ما تحمیل کردند.
پس از شهریور ۲۰ تبلیغات دینی به راه افتاد که قسمتی از آن تبلیغات اسلامی انقلابی بود، ولی در کنارش تبلیغاتی هم وجود داشت که چنان تبلیغات دینی نبود که از مردم مردمی بسازد که به دنبال قصاص و انتقام باشند و از جنایتکار انتقام بگیرند، حزب توده هم میگفت کشتن اینها تروریسم است، باید بگذاریم شرایط تولیدی رشد بکنند طبقه پرولتر به وجود بیاید و در حزب مارکسیست لنینیستی متشکل شود، چنین و چنان شود یعنی چند سال دیگر صبر کنیم. آری، در نهضت ملی هم به جنایتکارها رحم کردیم.
این رحم کردنها یعنی جاهلی بودن، یعنی مسلمان چنانکه باید نبودن. هرکه نسبت به نهضت ملی و حکومت ملی دکتر مصدق خیانت کرد، گفتیم عیب ندارد، انتقام نگرفتیم، جری شدند، کودتای ۲۸ مرداد به وجود آمد، ۲۵ سال در اسارت بودیم حتی کسانی در حکومت دکتر مصدق نیروهای مسلح را فرماندهی میکردند که وقتی یکی از آنها را به دادگاه نظامی کشاندند در آنجا در جواب اینکه چکار کردی؟ گفت: «میتوانستم فرمان بدهم آن عدهای را که ریختند به خیابانها و زندهباد شاه میگفتند به رگبار ببندم، ولی ترسیدم ارتش تجزیه بشود، خوب نبود».
مگر نباید بکشی این جنایتکارها را! اینکه بر ارتش فرمان میداد و رئیس ستاد ارتش بود و با یک دستورش میتوانست جلوی کودتاچیان ۲۸ مرداد را بگیرد وقتی نگرفت و آن عده شاه پرست و لات را به گلوله نبست چه شد و چه پیش آمد؟ صبح ۲۸ مرداد هنوز نظامی ها هم دخالت نکرده بودند، فقط عده ای لات را به نام ورزشکار آورده بودند و یک عده را هم از شهر نو و زنده باد شاه میگفتند. خوب تو که فرمانده ای تو که ستاد ارتش را در دست داری باید از حکومت دکتر مصدق، از نهضت ملی ایران در برابر توطئه امپریالیستی دفاع بکنی، چرا فرمان ندادی؟ می گوید: ترسیدم ارتش تجزیه بشود! خوب وقتی فرمان آتش ندادی چه شد؟ آیا ارتش تجزیه نشد؟ ارتش به تمامی و سراسر افتاد به چنگ امپریالیسم آمریکا و شاه، شاه برگشت، ملت ما ۲۵ سال دیگر به اسارت افتاد. آدم جاهلی را نباید به مقامات دولتی گماشت باید در راس ارتش ایران مردی باشد مظهر “رحماء بینهم” که نسبت به ملت ایران دلرحم و مهربان باشد و مظهر “اشداء علی الکفار” که نسبت به کفار سختگیر باشد، شاگرد علیبنابیطالب علیهالسلام باشد نه یک آدم بزدل و نه کسی که ارتش را نمیخواهد به کار بیندازد که تجزیه میشود، نه کسی که نسبت به این مجرمین که توی دادگاهند و در زندانند و دستشان نسبت به خون ملت ما آغشته است رحم بکند و بگوید اینها باید وکیلمدافع داشته باشند هر کدامشان حق دارند یک هفته دفاع بکنند، سی ساعت اداری دفاع بکنند اگر به این حرف عمل شود هفده سال طول میکشد که این زندانیها را که الآن وجود دارند محاکمه بکنیم!
مدتها پیش من این حقیقت را گفتهام این را که ضد انقلاب راست، هم بهصورت آدم است و هم به صورت افکار و خرافات و پندارهای جاهلی. این ضدانقلاب راست دلرحم است نسبت به جنایتکارها، میخواهد نسبت به نگهبانان رژیم سلطنتی، نسبت به نصیریها، ملایمت نشان بدهد. اینها مرد انقلاب نیستند، بعد همینطور شد. نزدیک بود که اینها تا اندازهای موفق بشوند ولی الحمدلله شکست خوردند چرا؟ برای اینکه انقلاب ما انقلاب تودههای مردم است. در این انقلاب آنقدر انسان مؤمن مجاهد وجود دارد که هرگونه توطئه و دسیسه و تلاش ضدانقلابی را که در داخل جنبش و خارج آن صورت می گیرد عقیم گذارد. هزاران و دهها هزار انسان وجود دارد که اسلحه برداشتند گروههایی که چند روز پیش اعلام موجودیت کردند، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که گروه ابوذر هم به آنها پیوست و هشت گروه شدند، گروههایی هستند که زیر رژیم طاغوتی عضوگیری کردهاند سازمان دادهاند و اراده کردهاند که آن رژیم را به قدرت اسلحه براندازند و از اینگونه مردان و زنان مؤمن و مجاهد بسیارند چه متشکل و چه غیر متشکل.
اینها مگر میگذارند کسی نسبت به جنایتکاران رحم کند، رحمی که بیرحمی است نسبت به ملت و نسلهای آینده. اینها در داخل جنبش بر دستهای که خواستار و طرفدار ملایمت و گذشت نسبت به جنایتکاران رژیم پهلوی بود پیروز گشتند. اینها غلبه کردند و غلبه شان در فرمایشات امام و در سخنانشان که شما در روزنامهها خواندید منعکس است. فرمودند: آنها را همان روز اول باید میکشتند اینها که محاکمه ندارد. همین قدر ثابت بشود این چه کسی است و چه پستهایی داشته و چه جنایتهایی را انجام داده است باید حکم دربارهاش فوراً اجرا بشود اینکه روزنامههای غربی چه می گویند اینکه حالا از آمریکا ابراز تاسف فرمودند نسبت به اعدام هویدا، چه اثری میتواند داشته باشد!
اینها گاهی هم که در رژیم پهلوی نسبت به بعضی از جوانان ما که در زندان شکنجه میشدند و اعدام میشدند و ابراز تأثر مینمودند چه اثری داشت؟ آمریکا نفت ما را غارت میکرد، ارتش ما را ابزار نقشههای نظامیاش در منطقه کرده بود، همه امکانات ما در خدمتش بود گاهی هم ابراز تاسف میکرد. آنچه که به درد ما خورد آن اسلحههایی بود که به روی آن رژیم کشیدیم، آن خونهایی که در راه سرنگونی رژیم پهلوی نثار کردیم، آن برادران افسر و سربازی که به ما پیوستند اینها نقش تعیینکننده داشتند و آنچه که انقلاب ما را نگه میدارد، نه ابراز تاسف کارتر و کارترهاست و نه ابراز محبتشان، هیچکدام. م
یلیونها ایرانی رای دادند که اینها مجرمند، میلیونها ایرانی هیات منصفه اند. آن مقام دولتی میگفت: آخر وقتی ما را محاکمه میکردند ما اعتراض داشتیم به دادگاههای نظامی که چرا هیات منصفه وجود ندارد؟ حالا چطور اینها را محاکمه کنیم بدون هیئت منصفه؟ گفتم: آقا آن زمان که ما اعتراض میکردیم ما حزب سیاسی بودیم و آنها سلطهگر و صاحب قوه قهریهای که بر خلاف اراده ما بر ما حکومت میکردند و شما فقط حرف میزدی آن هم در کادر قانون اساسی و توی حزبش اعلام کرده بودی در چهارچوب قانون اساسی حرف علنی می زنی، کار و حرف پنهانی هم نداری. آن وقت آنها شما را میگرفتند محاکمه میکردند آیین دادرسی سابق میگفت: باید برای محاکمه این جور آدمها هیات منصفه باشد. اینها در قدرت بودند اینها ساواک را در اختیار داشتند، واحدهای ضربتی ساواک، لشکر گارد، واحدهای کماندو، یک ارتش، یک ماشین جنگی را علیه مردمی که امربهمعروف و نهی از منکر میکردند و آزادی و استقلال میخواستند به کار میبردند.
حالا آنها به چنگ ما افتاده اند مگر ما آنها را دستگیر کردیم؟ پلیس فرستادیم جلبشان کردیم؟ آنها در یک جنگ به چنگ ما افتاده اند. آیات قرآن مشخص میکند که با آنها باید چکار کرد. میگوید هر کس را که قاتل است به جزای قتل بکشید. بقیه را به چه مجوزی میکشید؟ معلوم میشود شما قرآن نخوانده اید. شما قرآن را خوب بخوانید آیات قرآن را خوب بررسی کنید، بدهید از عربی به فارسی برای شما ترجمه کنند تا بدانید که خداوند حکمش نسبت به اینها چیست؟ اینها «مفسد فیالارض»اند. اینها کسانی هستند که با خدا و پیامبرش یعنی با اراده خدا و اراده پیامبرش با قوانین و احکامش مبارزه کردند و علیه مؤمنان و آمران به معروف و نهیکنندگان از منکر اسلحه کشیدند.
مگر ما در ۱۵ خرداد چه میگفتیم؟ مردم میگفتند: آقا، این قوانینی که تصویب کردید بر خلاف قرآن و سنت است. اینکه با اسرائیل متحد شدید علیه برادران مسلمان برخلاف قرآن و سنت است. اینکه کارشناسان نظامی اسرائیل بیایند اینجا، اینکه افسران را بفرستی آنها را تعلیم بدهند، اینکه خلبانان آنها را تعلیم می دهی، این همکاریهای نظامی یعنی علیه مسلمانان با کفار ساختن و این برخلاف قرآن و سنت است. اینکه کارخانهها را که ملک ملت است به افراد میفروشی، درحقیقت از مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی انتقال میدهید و این بر خلاف مصلحت مردم است. اعتراض ما را به با تانک و مسلسل جواب دادند. اینها «اهل بغی» اند. اینها تجاوزکار مسلح داخلیند. به همین سبب حتی آن عدهای از آنها را هم که مستقیماً در کشتن مردم دخالت نداشتهاند میتوان کشت.
امیرالمؤمنین چنانکه در نهجالبلاغه است پس از جنگ جمل نزدیک بصره میفرماید: اینها به بصره آمدند؛ اگر یک نفر را کشته بودند و بقیه شاهد این قتل بودند و از وی دفاع نکرده بودند، میشد همه آن سپاه را کشت تا چه برسد به اینکه آمدهاند و یک عده زیادی را در بصره کشته اند. این فرمایش و این نطق امام که دهها هزار نفر شاهدش و ناقل و راویش بودهاند در نهجالبلاغه هست. هرگاه در یک سپاه در یک ارتش کسی یک تن مؤمن را عمداً بکشد بقیه هم اگر از جان مؤمن دفاع نکنند در قتل وی سهیم و مسئولند و آنها را نیز چون عضو یک سازمان مسلح و دستگاه نظامی هستند میتوان کشت.
چون به استناد آیه قرآن هر کس یک نفر را بکشد چنان است که آدمیان را کشته باشد. وقتی کسی یک انسان بیگناه را میکشد، جایز میداند که هر کس را بکشد یعنی بشریعت را بکشد و هر که دفاع نمیکند، موافق این کار است، زیرا عضوی از آن ماشین جنگی و آن سپاه است.
این عناصر ضدانقلابی که دعوت به ترک اجرای قانون کیفری اسلام میکنند و از «عفو عمومی» و گذشته از گذشتهها دم میزنند، فرمایشات امام و آیات قرآن مجید را نخواندهاند، سواد اسلامیشان ناقص است، و روحیه جاهلی دارند. صاحبان این روحیهها متأسفانه در دولت هم هستند. به همین علت است که من عرض کردم جمهوری اسلامی از آن جهت که حکومتی مکتبی است، به لحاظ واقعیت و تحقق حتماً اسلامی بودنش نسبی است. هر قدر ما تودههای مردم و این حکومتکنندگان بیشتر با اسلام آشنا بشویم و اراده کنیم که این را در حیات اجتماعی و سیاسی خودمان پیاده کنیم این حکومت ما، جمهوری ما، بیشتر اسلامی خواهد شد و بیشتر تکامل خواهد یافت.
ما حالا در مرحله حاکمیت سیاسی هستیم، یعنی برقراری حاکمیت سیاسی مردم، برقراری حاکمیت سیاسی جمهور و تودهها. در انتخاباتی که هرچه زودتر باید عملی بشود انشاءالله شما مردم نمایندگان خودتان را انتخاب میکنید این نمایندگان دولتی ثابت روی کار میآورند و دستگاه و سیستم نظارت شما مردم نسبت به مجلس و نسبت به دولت قویتر می شود. شما باید توجه کنید که به مطالعات اسلامی بپردازید. در دانشگاهها مراکز تحقیقات اسلامی به وجود بیاید، تا بتوانیم یک جامعه توحیدی بسازیم.
من دیروز در دانشکده ستاد و فرماندهی با برادران افسرمان صحبت میکردم در کار تجدید بنای ارتشی براساس اسلام. این برادران ارتشی ما خیلی از مرحله پرتند. اینها واقعاً محروم بودند. اگر دهقانان ما محروم از ثروت بودند، این ارتشیها از فهم و از مطالعه و از علم و دانش محروم بودند. یکیشان که استاد بوده در همین دانشکده و تاکتیک درس میداده است، گفت: که نمیدانید ما چه وضعی داشتیم! من سیدم و از یک خانواده متدین. روزی فقط یک کتاب اسلامی را داشتم میخواندم که ضد اطلاعات مرا خواست و گفت مبادا دوباره این جور کتابها در دست تو ببینم. میگفت من وقتی در تعطیلات تابستان به تبریز میرفتم در کتابخانه شخصی پدرم کتابهای اسلامی را قاچاقی مطالعه میکردم و این تنها فرصت و امکان مطالعه برای من بود. وقتی برای دیدن دورهای به آلمان غربی رفتیم تمام افسرهایی که در آنجا بودند از کشورهای مختلف بحثهای سیاسی میکردند، بحثهای فکری میکردند، ولی ما افسران ایرانی نمیفهمیدیم که آنها چه میگویند. ما قادر نبودیم در بحث آنان شرکت کنیم و بلد نبودیم حتی کلمهای در آن خصوص بر زبان بیاوریم.
حالا تصمیم گرفتیم آنجا یک مرکز تحقیقات اسلامی و نظامی تاسیس بکنیم و خودشان همه گونه آمادگی دارند برای مطالعه و باید علمای مجاهد ما کوشش بکنند مخصوصاً دانشگاهیان ما که از فرهنگ اسلامی برخوردارند به برادران ارتشی ما کمک کنند تا بتوانیم ارتش را که حتی با مفاهیم ساده اسلامی آشنا نیست بازسازی کنیم.
دیروز در کلاس درس میکوشیدم به شیوه گفتگو و بحث و مناقشه تعریف صحیحی برای جنگ پیدا کنم. رسیدیم به کلمه فرماندهی و سربازان. یکی گفت: در این تعریف نامی از درجهداران نیست. دیگری گفت: به جای سربازان بگذاریم زیردستان یا افراد مادون. گفتم: در اسلام افراد مادون و مافوق وجود ندارد و نه زیردست و زبردست. به جای آن فرمانده و و فرمانبر وجود دارد. و رابطهشان افقی است نه طبقاتی و هرمی. بالا و پائین ندارد. یکی از افسران با ناراحتی به من اعتراض کرد که چرا مافوق و مادون ندارد من الآن سرهنگ تمام هستم و همه آنها که درجهای پایینتر از من دارند مادون من هستند. گفتم ولی شما هم نسبت به افسرانی که درجهای بیشتر دارند مادون خواهید بود. گفت: بله. گفتم میدانی دون یعنی چه؟ دون یعنی پست. چرا این مافوق و مادون را قبول میکنی نسبت به کسانی که از شما فرمان میبرند یا به شما فرمان می دهند؟! به علاوه شما از نظر نظامی نسبت به سربازان و درجهدارانی که فرماندهشان هستید برتری دارید. ولی آنها از نظر اخلاقی و فکری و علمی ممکن است بر شما برتری داشته باشند. چرا مافوق و مادون؟! این روابط روابط افقی است. شما در واحدی که هستی نقطه مرکز دایره هستی و آنها نقاط دایره یعنی رابطه افقی است و بالا و پایینی نداریم.
والسلام
انتهای پیام/